اخبار عمومی
اعلام وصول 2
127918
تاریخ انتشار: 1396/03/01 15:24
دولت بهار: ما زیر بار این صحنه‌آرائی خطرناک نباید برویم. انقلاب ما جهانی است و هرگز تصویری که این قدرت‌طلبان از انقلاب ارائه داده‌اند -که در هیچ انتخابات آزادی حتی در داخل خود ایران انقلاب پیروز نیست- تصویر صحیحی از این انقلاب بزرگ جهانی که ادامه نهضت انبیاست نیست. مردم بزرگ ایران در مسیر آرمان‌ها قدم بر می‌دارند و به توفیق الهی قله‌های دست نایافته را فتح خواهند کرد.

محمد مهدی میرزایی پور در سایت دولت بهار نوشت: چرا رییسی رای نیاورد؟ این نوشته در پی این است که بگوید این سوال را باید برعکس پرسید: اساساً چرا رییسی باید رای می‌آورد؟! این یادداشت پیش از انتخابات ریاست جمهوری منتشر نشد تا هرگونه شائبه تلاش سیاسی به نفع یکی از نامزدهای انتخاباتی از بین برود. اما نقد مسیر طی شده کاری لازم و غیر قابل چشم‌پوشی است.

نگارنده بر آن است که حضور ابراهیم رئیسی به عنوان شاخص نیروهای حزب‌الله نمونه خوبی بود برای معلوم کردن وضعیت فکری و تشخیصی نیروهای حزب‌الله که تا چه میزان دست‌مالی شده و دچار اختلال گردیده است. در راستای نشان دادن عمق بی‌اطلاعی و بی‌تحلیل بودن این نیروها این مقاله به برخی تناقض‌های گسترده موجود در طرح این کاراکتر می‌پردازد.

تناقض اول: رییسی نماد تغییر وضع موجود است! 

رییسی نماد جریان اصولگرایی است که بخش عمده‌ای از قدرت و ثروت را در اختیار دارد ولی نسبت به پرسش‌ها پیرامون نحوه استعمال این قدرت و ثروت پاسخگو نیست. در نتیجه در رقابت برای معرفی شدن به عنوان «عامل وضع موجود» رئیسی با فاصله زیادی از روحانی عقب افتاد. باید دانست که در ادامه هم، در صورت بد ماندن اوضاع اقتصادی، مردم مشکل را از سوی روحانی نخواهند دید بلکه مشکل را از سوی حامیان رئیسی احساس خواهند کرد و نوک پیکان اعتراض را به سوی آنان خواهند گرداند. به عنوان مثال اصولگرایان نیز خوش‌خیالانه با بازتاب دادن مشکلات معدن‌کاران سعی کردند روحانی را مسئول جلوه بدهند اما این تیر به شلیک‌کننده اصابت کرد. تلاش رئیسی برای «تغییر وضع موجود» تنها به تضعیف جایگاه خود او منجر می‌شد! نتیجه‌گیری مردم این است که اگر قرار است تغییری رخ بدهد هرچقدر بنیادی‌تر باشد بهتر است...

تناقض دوم: رییسی انقلابی است! 
رییسی حتی با معیارهای حزب‌اللهی هم در هیچ برهه انقلاب هزینه نداده بود. نه در جریان انقلاب دستگیر شده، نه یک روز جبهه رفته، نه سال ۷۸ سابقه روشنی در مبارزه با غرب‌زدگان داشته، نه سال ۸۴ موضع روشنی دارد، در سال ۸۸ اولین موضع خود درباره ادعای جابجایی آراء را ۱۰ دی‌ماه گرفته (قابل توجه بصیرت‌افشانان عاشق ولایت!)، نه در جریان دلواپسی حضوری داشته، نه نسبت به خاندان هاشمی کوچک‌ترین مخالفتی دارد، نه ... فقط یک جا خیلی حاضر و در صحنه بوده و آن هم در بصیرت‌پراکنی علیه جریان به اصطلاح انحرافی بوده! این عدم هم‌داستانی و هم‌تاریخی شخصی مثل رئیسی با حزب‌الله و استقبال عجیب حزب‌الله از فردی که تا دیروز پیدایش نبوده خود نشانه‌ای واضح بر انحطاط منطق تصمیم‌گیری نیروهای آرمان‌خواه است.

تناقض سوم: رییسی سید محرومان است!
دلسوز محرومان که تمام کشور را از بنرهای تبلیغاتی‌اش پر کرده بود و تیم گرافیکی و تبلیغاتی حرفه‌ای برای خود دست و پا نموده و جمنا و شهرداری از او پشتیبانی کرده بودند و حاضر هم نیست ولو بعد از انتخابات بگوید بالاخره پول تبلیغاتش را از کجا گرفته را نمی‌توان باور کرد! به راستی او از کجا پول گرفته بود؟!

تناقض چهارم: رییسی ضد استکباری است! 
در کل تبلیغات انتخاباتی رییسی هیچ نشانه‌ای از مبارزه با آمریکا ملاحظه نشد. او به خوبی پیام برجام را شنیده بود و ناشیانه پشیمانی خود را از شعارهای خمینی (علیه الرحمه) پنهان می‌کرد. وی معتقد به لزوم نقد شدن چک برجام بود. یعنی تایید اینکه این چک وضعیت مردم را تغییر می‌دهد و در نتیجه رفتن به سراغ چک‌های بعدی هم منطقی خواهد بود. طبعا هرگز افق ذهن وی و جریان‌ش به سوی بر هم زدن ساختار ظالمانه مدیریت جهان پیش نخواهد رفت. (به یاد بیاوریم اعلام پایان «رؤیای اسراییل»، تلاش برای تغییر دادن سرنوشت آمریکای لاتین و آفریقا، طرح هولوکاست و پیشنهادهای تهاجمی در سازمان ملل و ... را توسط احمدی‌نژاد)

تناقض پنجم: رئیسی فراجناحی است!
وقتی احمدی‌نژاد دم از عدم وابستگی به جناح‌های سیاسی می‌زد منظورش این بود که هرگز وام‌دار کسی نیست و به کسی به خاطر بقاء در قدرت باج نخواهد داد. اما رئیسی این مفهوم را نیز دستمالی کرد و با فراموشاندن لزوم استقلال از باندهای قدرت و ثروت طرح مطالبات خنثایی مثل فقرزدایی را به عنوان فراجناحی بودن قالب کرد. این در حالی بود که همه می‌دانند او تا چه حد خود را وامدار شبکه قدرت اصولگرایی می‌دانست و تمام خبرگزاری‌های اصولگرا از فارس تا تسنیم و نسیم و همشهری و صدا و سیما و ... برای او رپرتاژ رسمی می‌رفتند و هزینه‌های تبلیغاتش را تأمین می‌کردند و حتی یک موضع علیه مفاسد اصولگرایی در مجموعه مواضع او ملاحظه نمی‌کنید. گذشته از این رفتار او کاملاً نشان می‌داد که او یک چهره بله‌قربان‌گو است نه یک چهره با اراده و مستقل. بی‌تردید جمع شدن تمام چهره‌های اصولگرا پشت سر رئیسی که از استاد اخلاق، تا مداحان و چهره‌هایی مانند قالیباف و زاکانی و توکلی و محسن رضایی و تتلو و بذرپاش و تشکل‌های دانشجویی و ... را در بر می‌گرفت بدون بیعت صد در صد با اصولگرایی امکان نداشته است.

تناقض ششم: رییسی اعتقاد به پیشبرد جهانی انقلاب دارد!
رییسی هیچ طرح و برنامه بلند مدت کلانی درباره سیاست خارجی نداشت. در حالی که روحانی درباره لزوم تبدیل شدن به قمری از اقمار آمریکا سخن می‌گوید و احمدی‌نژاد نیز سخن از قطبیت ایران در مدیریت جهانی می‌گوید رییسی ذیل گفتار منفعلانه مقاومت نه ایران را تبدیل به قطبی جهان‌گیر می‌کند و نه در نظم جهانی آمریکا جاگیر می‌کند تا از این حالت تعلیق در بیاییم. او به سبک یک اصولگرای اصیل در نیمه راه مانده و نه به گفتار خمینی پیوسته و نه به امریکا دست داده است.

تناقض هفتم: رییسی به آزادی‌های فردی احترام می‌گذارد!
فارغ از اینکه رئیسی به عنوان نماد نهادی که مثلاً مدام کنسرت‌ها را قدغن اعلام می‌نماید توانایی چنین ادعایی را ندارد، جریان حامی وی نیز هرگز هیچ ارتباطی با هنرمندان نداشته و اعتقادی به هنر ندارد و فکرش هرگز بالاتر از حامد زمانی و جشنواره عمار را نمی‌بیند و بقیه را مرتد می‌پندارند و هنر دیگران را با انگ غیر اسلامی بودن تکفیر می‌کند. این افراد هرگز هیچ تئوری‌پردازی برای آزادی‌های فردی نکرده‌اند و هیچ هزینه‌ای در راه برقراری آن نداده‌اند. به همین دلیل است که شب انتخابات فقط امیر تتلو را در میان هنرمندان گیر می‌آورند و به او تمسک می‌جویند و ادعای آزادی‌طلبی‌شان هم باور نمی‌شود. (به یاد تخریب‌های سنگینی که احمدی‌نژاد برای بازگشایی خانه سینما از اصولگرایان تحمل کرد...) بگذریم از اینکه رئیسی آمد ادای رحیم‌مشایی را در بیاورد (که به تکثرها به خاطر عدم تزاحم‌شان در مسیر مبارزه با اراده‌های شر واقعی و مستکبرین در جهان احترام می‌گذارد) ولی به وادی رفتار کردن شبیه عبدالکریم سروش افتاد (که از مبارزه خسته است و به همین دلیل طریقیت شریعت را به کلی نفی می‌کند).

تناقض هشتم: رئیسی راست‌گو و پیابند به اخلاق و اصول بود!
به عنوان یک مثال از میزان صداقت رییسی می‌توان موضع او درباره دولت نهم و دهم را آورد. تنها چیزی که موضع او (و مجموعه اصولگرایان) را درباره احمدی‌نژاد تعیین می‌‌کرد رای‌آوری بود. گاهی حس می‌کردند که شباهت به احمدی‌نژاد رای‌آوری دارد و آن موقع -مثل زمان حضور در مناظرات تلویزیونی- از هرگونه موضع‌گیری علیه احمدی‌نژاد دوری می‌کردند و حتی با بی‌موضع نشان دادن خود دولت کنونی را به حل و فصل منازعات خود با دولت قبل فرا می‌خواندند. وزیر احمدی‌نژاد را که تا دیروز منحرف بود به عنوان رئیس ستاد منصوب می‌کردند و ... طوری که با برخی حرکات دیگر برخی از مردم باورشان شده بود که رابطه رییسی با احمدی‌نژاد بد نیست و احترامی برای او قائل است. هر جا هم رئیسی احساس می‌کرد همراهی با احمدی‌نژاد به ضررش است علیه او موضع می‌گرفت و جریان انحرافی را خط قرمز خود معرفی کرد.

تناقض نهم: رئیسی کاپ اخلاق را برد چون ریاکارانه و بداخلاقانه وارد نشد!
ادعای رئیسی در تقدس و اتصال به امام رضا (ع) و سیادت و انقلاب بسیار بیش از روحانی بود. روحانی اگرچه دروغ می‌گفت ولی هرگز ادعای سیاست‌ورزی قدسی نداشت. نقش رئیسی اما صرفاً همین بود که همان قالیباف‌ها زیر سایه ریش و چفیه و سیادت و امام رضا (ع) بر کشور مسلط شوند. موضع‌گیری‌های متلون و برنامه‌ریزی شده و خالی از اعتقاد او درباره هنرمندان و مبارزه با فساد و برجام و مسکن مهر و یارانه و دولت نهم و دهم و ... که سیاست‌ورزی بی‌نهایت سکولاری را رقم زد نیز تنها باعث شد هر آنچه از ادعای قداست مطرح کرده بود به باور عمومی نرسد و بلکه به حضیض کشیده شود و به عنوان ریاکاری فهمیده شود. چیزی که مردم عزیز ما به شدت از آن بیزارند.

تناقض دهم: رئیسی اهل محرومیت‌زدایی بود!
طرح قضیه محرومیت‌زدایی و مبارزه با اشرافیت اقتصادی از سوی رئیسی صرفاً به فراموشاندن قضیه اشرافیت سیاسی و اهمیت گسسته شدن شبکه‌های قدرت منجر می‌گردید. رئیسی مسأله لزوم توزیع صحیح ثروت را مطرح می‌کرد و عملاً مسأله مهم توزیع قدرت را پنهان می‌نمود. او هرگز نسبت به لزوم پاسخگویی نهادها نسبت به عملکردشان حرفی نزد و می‌توان گفت او اساساً آمده بود که با روحانی دعوایی درست کند تا این پرسش‌ها به فراموشی سپرده شوند.

در حقیقت رئیسی نه راستگو بود، نه فسادستیز بود، نه مستقل و آزاد از باندهای قدرت و ثروت بود، نه مردمی بود، نه انقلابی بود، نه رنج‌کشیده و هزینه داده بود، نه استکبارستیز بود، نه اخلاق‌مدار بود، نه دلسوز بود، نه مقدس بود، نه علاقمند به هنر بود، نه اعتقادی به آزادی بیان یا آزادی‌های فردی داشت، نه طرحی برای اداره کشور داشت، نه سید محرومان بود، نه اهل تغییر وضع موجود بود، نه حتی ولایت‌مدار بود و نه البته هرگز سیاست‌مدار بود. او در حقیقت تلاشی مذبوحانه برای درآوردن ادای احمدی‌نژاد بود که در برابر ضعیف‌ترین دولت پس از انقلاب با اختلاف متحمل شکست شد.

تأسف‌بار اینجاست که چقدر نیروهای آرمان‌خواه ساده‌دلانه پای کار او رفتند و از او حمایت کردند و هر چه داشتند از آبرو پای او ریختند در حالی که او اساساً اندازه تحمل این بار نبود. و تأسف‌بارتر اینجاست که این نیروهای پاک‌دل خیال می‌کنند رئیسی توانایی ایفا کردن نقش نخ تسبیح را در ادامه مسیرشان دارد. باید ترسید از اینکه زمانه با سیلی‌های پیاپی، سیاست درست را یادشان بدهد. همچنان که -خصوصاً با نتایج انتخابات شورای شهر- باید سیلی دیگری را فهمیده باشند. انقلابی که قرار بود صادر بشود به مدد مدیریت این دوستان حتی از دروازه‌های تهران آن طرف‌تر نمی‌تواند برود.

ولی ما زیر بار این صحنه‌آرائی خطرناک نباید برویم. انقلاب ما جهانی است و هرگز تصویری که این قدرت‌طلبان از انقلاب ارائه داده‌اند -که در هیچ انتخابات آزادی حتی در داخل خود ایران انقلاب پیروز نیست- تصویر صحیحی از این انقلاب بزرگ جهانی که ادامه نهضت انبیاست نیست. مردم بزرگ ایران در مسیر آرمان‌ها قدم بر می‌دارند و به توفیق الهی قله‌های دست نایافته را فتح خواهند کرد.



کانال تلگرام عصر جهان



ثبت نظر

نام*
ایمیل(اختیاری)
نظر*