شرح بالا حکایت از وضعِ آشفته اردوگاهِ اصلاحطلبان میکند. این انتخابات، از وضع به هم ریخته جریان اصلاحات رونمایی کرد. مشخص کرد که از فقر راهبرد رنج میبریم. مشخص کرد که چقدر مبتلا به «عصبیت محفلی» هستیم. میگویم محفلی، چون هیچ مبنای دیگری برای آن پیدا نمیکنم.
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت: انتخابات مجلس یازدهم هم به پایان رسید. میدانید که من و پاره ای از دوستان اصلاحطلب در این مدت هرچه در چنته داشتیم رو کردیم تا ملت با صندوق رای قهر نکنند. ما تلاشمان را کردیم که نشان دهیم خیری در تحریم انتخابات نیست. هیچ انتخاباتی تا به حال اینگونه سخت نبود. نمیدانید دیدن رنگ و رخسارِ مردمِ معترض اما حاضر در صحنه چقدر سخت بود. اصلاً صحنه خیلی ناجوانمردانه چیده شده بود؛ مردمِ پریشان و ناامید، رقیبِ خروشان و پرامید، و البته هجوم لشکر خودی از پشت سر!
هر روز از اول صبح تا نیمه های شب به سخنرانی و مناظره با رقیب مشغول بودیم. توزین نامتوازن امکانات و رسانه، البته این رقابت را سخت نابرابر کرده بود. البته پاره ای از رسانه های خودی نیز برای رقیب سنگ تمام میگذاشتند!
حال و روز من، مثل رزمندهای بود که در خط مقدم مشغول نبرد نابرابر با رقیبِ تا بنِ دندان مسلح بود و ناگاه مورد هجوم لشکر خودی از پشت سر قرار میگیرد! فکر میکنید اصلاً انتخابات لذتی دارد؟ هم باید مقابل مردمِ رنجور بنشینی و با عرق شرم از آنان بخواهی که به پای صندوق رای بیایند و هم باید به نبردِ رقیبی پرامکانات بِرَوی و در میدانِ نابرابر رقابت کنی و هم همزمان مراقب تیرهای خودی از پشت سر باشی. گمان میکنید برای من راحتتر نبود که من نیز در خانه بنشینم و همراه با همه معترضین، به انتخابات و کاندیداها چپ چپ نگاه کنم و به طور غیرمسئولانه ژست شیکِ تحریم را هم بگیرم و دامن خودم را علیالظاهر از همه مشکلات عالم دور نگه دارم؟ قطعاً اینسان عافیت طلبی از من برنمیآید و اگر هم برآید، هیچ گاه به خط مقدمِ خودی شلیک نمیکنم!
باری؛ شرح بالا حکایت از وضعِ آشفته اردوگاهِ اصلاح طلبان میکند. این انتخابات، از وضع به هم ریخته جریان اصلاحات رونمایی کرد. مشخص کرد که از فقر راهبرد رنج میبریم. مشخص کرد که چقدر مبتلا به «عصبیت محفلی» هستیم. میگویم محفلی، چون هیچ مبنای دیگری برای آن پیدا نمیکنم. عصبیت هایی که ریشه در گلایه ها و گاه منافع محفلی دارد.
محفلی است چراکه همه غضبمان ناشی از حسابهای شخصی است. همه ما گلایه های شخصی داریم اما مسائل ملّی را که به این گلایهها بند و وصل نمیکنیم. علی مطهری نیز همچنان گلایه هایی درمورد ردصلاحیتش دارد و باصدای بلند گلایه هایش را صاف و پوست کنده میگوید اما راهبردِ ملّی مشارکت را به مسلخ این گلایه ها نمیبَرَد. اما برای برخی از ما انگار مهمترین مسئله در دنیا مسائل شخصی است؛ هرچند آنها را پشت نقاب شعارهای رمانتیک پنهان کنیم. پارهای از احزاب تسویه حسابهای شخصی و محفلی خود را به وقت انتخابات حواله میدهند! من نمیگویم چرا اینقدر پر از حسابهای شخصی شدهایم؛ میگویم با ذهنی پر از حسابهای شخصی نمیتوان به مصاف مسائل ملّی رفت. با این عصبیت های محفلی، نمیتوان راهبردِ ملّی وضع کرد. این وضعِ به هم ریخته باید سامان یابد. با زبانِ پر از غضب نمیتوان مروجِ آشتی ملّی بود. راهبردِ شفابخش و مسالمت آمیز از این ذهن و زبانِ عصبیت زده برنمیآید. ما خود را «باید» سامان دهیم چراکه معتقدیم آخرین امکانِ افقگشایی هستیم.
ما دقیقاً حق نداریم که از زخم های خود بنالیم. دردهای شخصی را باید فروخورد و نگران ایران بود. ما نیازمند آنیم سامانِ خود را یکبار دیگر بازبینی کنیم و معیارهای خود را ملّی کنیم. ما تا خرخره گرفتار مسائل و بحرانهای ملّی شدهایم، به همین علت نمیتوان دل به هیچ روش غیرملّی خوش کرد!