پایگاه اطلاع رسانی عصرجهان/ مجید صائب فر دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشگاه دولتى یاسوج در مطلبی با عنوان" نگاهی به مسایل و معضلات شهرستان بهمئی" اینگونه نوشت:
در بازار و خیابان هایت که قدم برمی دارم جدا از آن حس ناسیونالیسیتی که نسبت بهت دارم ،موقعیت های اجتماعی تاسف برانگیزی جلوی چشمانم ظاهر می شود که گوی راه حلی برای ریشه کن کردن و یا به حداقل رساندن آنها نیست و کاملا طبیعی بنظر میرسد.
صحنه های که مشاهده کردن آنها موی تن حقیر را سیخ می کند، و اما برای عده ای مثل تماشا کردن کمدی می ماند!!
نمی دانم چرا! اما چیزهای طبیعی گاهی تعجب برانگیز اند!
بزرگان عزیز؟
شما به چه مسایلی باتعجب نگاه میکنید؟
آیا حس تعجب برانگیز در وجودتان هست؟
آیا اصلا به مصائب و گرفتاری های شهر فکر میکنید؟
اصلا مفهوم گرفتاری یعنی چه؟؟؟
شهرستانی که تازه سن آن دو رقمی شده،شهرستانی که بافت سنتی حاکم، آن را لب پرتگاهی برده است.
خودکار آبیم شاید سفید می نویسد برای متولین امو ر! چرا که نمی بینند و یا نمی خواهند که ببینند.
روز به روز بر سرعت مسایل و معضلات بوجود آمده در این شهر افزوده می شود و جامعه را به سقوط به دهانه دره ای به ارتفاع ماغر و حاتم و نادر می برد.
کدام مسئول جوابگو هست؟ و چه وقت از خواب غفلت بیدار می شوند؟ خدا می داند.!
شاید قلم حقیر اثری نداشته باشد،اما،حداقل فریادهایم راخواهم زد تا شاید این جماعت بیدار شود و مردم را از سقوط نجات دهند.
ازغارت کردن معادن سنگ سیلستین بگویم که معلوم نیست به کجا می روند. در حالیکه هیچ سودی برای ما ندارند.
شاید یکی از عواملی که بتواند باعث عمران و آبادی و توسعه این شهر شود همین معادنی هستند که عامه از آنها بی خبرند.
معادنی که می توان با استفاده از عوارض قانونی آن روند رو به رشد را در این شهرستان ملاحظه کرد.
ازبیکاری و فقر جوانانی عرض کنم که با وجود شرایط سخت خانواده ها به تحصیل پرداختند. اما بیکارند و متاسفانه برخی از آنان به طناب دار و دارو های روانگردان و اعتیاد آور روی آوردند.
ازمسولان و بزرگان و عزیزانی بگویم که فقط در شرایط حاد برای پست و مقام شان مردم را می شناسند، و آنهائیکه که با هزار دروغ و کلک به خانه های مردم می روند برای گرفتن رای.
از بی آبی منطقه بگویم که با وجود شرایط مساعد و زمین مناسب برای کشت بعضی محصولات اما همچنان بی آب ماند و ماند.
از نهادی بگویم که جلوی کشاورز را در استفاده از آب می گیرد
زمین های اطراف مانند ممبی، کت، آب الوان، سرآسیاب، سیاه شیر مطمئنا برای کشت محصولاتی اعمم ازبرنج، ذرت، انار، انگور، پرتغال، نارنجی، گوجه، بادمجان، خارک، پیاز و لیمو ،خیارسبز، سبزی، بادام ...اما بی آب ماند و ماند.
از خودکشی جوانان و نوجوانانی که روز به روز عزای برای خانواده و جامعه بوجود می اورد، ازبالارفتن سطح طلاق که خود باعث بوجود امدن انحرافات اجتماعی و ناهنجاری های در جامعه می شود.
بدون شک از عجیب ترین شهرهای ایران در این دو معضل هستیم، و مسولین عزیز بجای راه حلی برای آن مانعی برای دو گروهی ازجمله جامعه شناسان و روان شناسان بوجود آورده اند تا نتوانند با تحقیقات و پژوهش های علمی راهی برای به حداقل رساندن این معضلات پیدا کنند.
از روند رو به افزایش گرایش جوانان و نوجوانان به مصرف داروهای اعتیادآور بگویم و متاسفانه ادارات پیشگیری کننده دست روی دست گذاشته، و منتظرکی هست خدامیداند.
از رفتگرانی بگویم که بجای نظافت شهر و جارو کردن جداول کوچه پس کوچه ها درپی جمع کردن قوطی های کهنه اند تا بتوانند با پول آن دو تاید یا شامپو برای خانواده اش بگیرد. چرا که دو سه ماه یک بار حقوق می گیرند.
از بنرهای نصب شده درخیابان های شهر بگویم که هر روز با موضوعات متفاوت جشن ها و مراسماتی برگزار می کنند اما خبری از بنر و اجلاسهای با عرایض بنده نیست که نیست.
از چه بگویم؟ انتظار داری گردش خودکار من چگونه باشد؟
مجید صائب فر
دانشجوی رشته جامعه شناسی
دانشگاه دولتى یاسوج