به هر اندازه همبستگی اجتماعی سست گردد و ارتباط و تعلق فرد به گروه کاسته شود، او آمادگی بیشتری برای پایان دادن به حیات خود پیدا می کند و این نکته را نباید از نظر دور کرد که افسردگی نیز منجر به ایجاد حس پوچی و اقدام به خودکشی میشود؛ بنابراین باید این بیماری را در مراحل نخست درمان کرد تا به خودکشی ختم نشود
پایگاه اطلاع رسانی عصرجهان/یاسین خرم پور کارشناس ارشد جامعه شناسی✍
خودکشی به معنای نابود کردن و از بین بردن خود، پدیده ای است که سالیان دراز از روابط عشیره ای و سنتی تا روابط پیچیده شهرهای بزرگ امروزی، گریبان بشر را گرفته و در فراز و نشیب تحولات اجتماعی قلب و روح خانواده ها و اجتماع را آزرده است. زندگی شهری، انبوهی جمعیت، تجانس نداشتن افراد با هم، احساس غربت و تنهایی ناشی از آن، کاهش محبت خانوادگی و رها شدن فرد به سرنوشت خود، محرومیت در عشق، فقر مادی و ده ها عامل دیگر آن چنان ناراحتی های برای افراد فراهم آورد که فرد تنها راه نجات خود را در نابودی خویش جست وجو می کند. در سال های اخیر، در سراسر جهان، میران خودکشی در راستای رشد مدرنیزاسیون، صنعتی شدن و شهرنشینی افزایشی چشمگیر داشته است. بر اساس آخرین آمار سازمان بهداشت جهانی، بالاترین نرخ خودکشی مربوط به کشورهای ژاپن، آمریکا و شرق اروپا است و پایین ترین میزان خودکشی مربوط به کشورهای آمريکای لاتين، اسپانیا، ایرلند تعلق دارد. آمارها نشان میدهد، خودکشی در ایران در مقایسه با سالهای گذشته به وضعیت نگران کنندهای رسیده است. همچنین باید اذعان کرد که آمار خودکشی در شهرستان بهمئی خیره کننده و نگران کننده می باشد، یعنی با توجه به نسبت جمعیت میزان خودکشی بشدت افزایش یافته است. لذا برای تبیین این پدیده اجتماعی در شهرستان بهمئی ابتدا نیاز به شناخت علت های آن و در ادامه ارائه راهکارها می باشد.
در مورد علت های خودکشی نظرات متفاوتی وجود دارد که هیچ کدام به تنهایی تبیین کننده خودکشی نمی باشند و برای بررسی و تبیین این پدیده باید چند بعدی و چند علتی به آن نگریسته شود. در زیر نظر یکی از جامعه شناسان کلاسیک مرتبط با پدیده خودکشی را بیان می کنم. هسته اصلی بحث امیل دورکیم در مورد خودکشی را مفهوم "همبستگی" تشکیل می دهد. به هر اندازه همبستگی اجتماعی سست گردد و ارتباط و تعلق فرد به گروه کاسته شود، او آمادگی بیشتری برای پایان دادن به حیات خود پیدا می کند. حالا باید تحقیق پیمایشی در بهمئی از خانواده هایی که فرد خودکشی کننده داشته اند صورت بگیرد که افراد مورد نظر تا چه میزان از همبستگی و احساس تعلق نسبت به گروه و اجتماع برخوردار بودند. دورکیم چهار نوع خودکشی را بیان می کند که ما در اینجا فقط به دو نوع آن که مختص جوامع جدید و جوامع گذار می باشند، می پردازیم.
خودکشی خودخواهانه:
دورکیم این نوع خودکشی را خاص جوامعی که دارای سنت فردگرایی، استقلال طلبی افراد، خوداتکایی و خودکفایی میباشند، میداند در چنین جوامعی به واسطهی میزان کنترل اجتماعی بسیار کم، تضعیف روح جمعی، غلبه مناسبات و روابط ثانویه و رسمی بر روابط اولیه و نخستین و عدم تعلق عمیق فرد به گروه، کمبود یا اختلال شدید همانند سازی با گروههای اجتماعی و عدم پشتیبانی اجتماعی و سرپرستی عاطفی و روانی سازمانها از فرد سبب افزایش تمایل او به خودکشی در شرایط بحرانی میگردد. خودکشی خودخواهانه می تواند حاصل احساسی تنهایی، درون گرایی، انزوا، و یا نوعی اختلال روانی باشد. معمولا در خودکشی خودخواهانه همبستگی فرد با زندگی خانوادگی ناچیز و سست است؛ زیرا هرچه اعضای خانواده به هم نزدیکتر و صمیمت تر باشند، ایمنی فرد نسبت به خودکشی بیشتر می شود. در بهمئی بخصوص در نسل جدید شاهد فردگرایی افسارگسیخته جوانان هستیم و همین فردگرایی بیش از حد فرد را در اجتماع منزوی می کند، البته باید بیان شود که خانواده های بهمئی با یک شکاف نسلی با فرزندان خود مواجهه هستند، و عدم شناخت نیازهای جوانان باعث فراری شدن از خانواده می شود، که همین عامل می تواند منجر به خودکشی فرد منزوی از اجتماع گردد. نرخ خودکشی نسبتا بالایی که در مجردان و جوانان شهر بهمئی دیده می شود، تایید بر این مدعا است. بطور کلی می توان گفت که هر چه میزان کنش متقابل اجتماعی در بین جوانان شهر بهمئی کمتر باشد، احساسات جمعی ضعیف تر است؛ هرچه احساسات جمعی ضعیف تر باشد، یگانگی اجتماعی ضعیف تر است؛ هر چه یگانگی اجتماعی ضعیف تر باشد، افراد کمتر به منافع اجتماعی نظر دارند؛ هر چه افراد کمتر به منافع اجتماعی نظر داشته باشند، در زندگی معنای کم تری می یابند و میزان خودکشی زیادتر می شود.
خودکشی آنومیک (نابهنجار)
دورکیم اعتقاد دارد هرگاه نظارتی که جامعه بر رفتارها و هنجارها دارد ضعیف یا حذف شود، حالت "بی هنجاری" یا "نابسامانی"در جامعه به وجود می آید. بی هنجاری از تضعیف وجدان اخلاقی ناشی می شود و عموما با بحران های بزرگ اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی همراه است. وقتی که قواعد اخلاقی به عنوان هنجارهای معتبر برای ساخت دادن به کردار افراد اعتبار می افتد، امیالشان نامحدود شده و دیگر با منابعی که دارند ارضا نمی شوند. این عدم تعادل میان ارزوهای افسارگسسته و وسایل ارضایشان ناگزیر کشمکش های حاد درونی بر می انگیزد که آنها را به خودکشی سوق می دهد. این نوع از خودکشی ناشی از گذار جامعه از هنجارهای پیشین به هنجارهای جدید و نبود جایگزین برای این هنجارهاست. این نوع خودکشی در شهرستان بهمئی هم می توان ملاحضه کرد. چون در شهرستان ما هنجارها و ارزش های پیشین سست شدهاند، درحالیکه هنجارهای جدیدی جایگزین آنها نگردیده است. لذا پتانسیل بیشتری برای خودکشی در بین جوانان وجود دارد. در شهرستان بهمئی موقیعت آنومیک حاکم است. ارزشها و هنجارها در بهمئی سست شدهاند و در بسیاری از موارد برای نسل جدید قابل پذیرش نیستند. این در حالی است که هنجارها و چارچوبهای جدیدی نیز برای شرایط جدید تعریف نشده اند. در سطح جامعه بهمئی نوعی آشفتگی و سرگردانی وجود دارد. همه این عوامل دست به دست هم میدهند تا فشار زیادی را روی افراد بیاورند. این نوع فشار ساختاری فرد را وادار به خودکشی می کند.
نکته دیگری که نیز مرتبط با دو نوع خودکشی خودخواهانه و خودکشی آنومیک در شهرستان بهمئی می باشد، مبحث تعارض ارزش ها و همچنین شکاف بین نسلی جوانان و خانواده ها در این شهرستان می باشد. خانواده امروز با مجموعه وسیعی از عوامل مانند فناوری ها، جهانی شدن، گسترش آموزش و آموزش عالی، فراغتی شدن جامعه، رسانه ای شدن، مصرفی شدن، دموکراتیک شدن، شبکه ای شدن، مجازی شدن، و دیگر فرایندهای عمومی تحول فرهنگ ارتباط دارد. در این شرایط جدید با ابزارهای مدرن جدید نیاز به تغییر نگرش وسیع در بین خانواده های بهمئی حس می شود، چیزی که در بهمئی قابل لمس نمی باشد عدم درک خانواده ها نسبت به برخورد با نیازها و خواسته های جوانان امروزی می باشد. در بهمئی شاهد آن می باشیم که والدين، فرزند را براي زندگي در آينده تربيت نميكنند. معيارهاي تعليم و تربيت آنها بيشتر به گذشته نظر دارد. آنان تلاش ميكنند با الگو قرار دادن خويش از فرزندشان انساني شبيه خود بسازند. آن هم با معيارها و باورهايي كه در سن و سال خودشان قبول ميكنند و ميپذيرند و ممكن است براي فرزند نامفهوم باشد. اقتضائات سني معمولاً ناديده گرفته ميشود و والدين حتي خطاهاي خويش را در دوران نوجواني و جواني تجربههاي شخصي ميپندارند و تجربه آنها را براي فرزندان قبيح تصوير ميكنند. جالب اين كه آنچه در جامعه ما فرزندسالاري ناميده ميشود، در حقيقت فرزند ابزاري است؛ چراكه فرزندان در معرض تبديل به شخصيتي قرار دارند كه والدين آرزو مي کنند. در خانواده های شهرستان ما اغلب فرزندانشان را در معرض خطر و تمايل به آن فرض ميكنند. آنها اراده و اختيار نسلهاي جوان را براي پرهيز و امتناع قبول ندارند و همواره ميكوشند با نظارت دقيق جوانان را از آسيبها مصون نگهدارند. اعمال محدوديت درباره دوستيابي، نحوه لباس پوشيدن، معاشرت و حتي صحبت و اظهارنظر كردن، تفاوتهاي فكري و شئون رابطه ميان نسلها را بهصورت منفي تجلي ميدهد و راه زندگي آنان را از يكديگر جدا ميكند. تجربه سالهاي اخير آسیب های اجتماعی در بهمئی نيز گواهي ميدهد محدوديت و محروميت آنجا كه نابجا يا بيش از اندازه باشد، نتيجه كاملاً معكوسي در پي دارد. این عوامل خانوادگی در بهمئی باعث شده تا شکاف بین نسلی عظیمی بین خانواده و جوانان جدید بوجود بیاد که باعث منزوی شدن فرد از خانواده و کاهش عزت نفس و در نتیجه خودکشی منجر می شود، هدف این نیست که خانواده را عامل اساسی و اصلی آسیب های اجتماعی و خودکشی بدانیم، بلکه می خواهم بر این نکته تاکید کنم که خانواده با کارکردهای مثبت خود می تواند نقش زیادی در کاهش بسیاری از آسیب های فردی و اجتماعی داشته باشد.
در اینجا فقط به یک مورد از راهکارهایی که احتمالا منجر به کاهش خودکشی در شهرستان شوند را بیان خواهم کرد. بهتر است رسانهها به جای پخش فیلمهایی درباره مرگ و گسترش غم در جامعه از موضوعهایی برای امیدبخشی استفاده کنند. این نکته را نباید از نظر دور کرد که افسردگی نیز منجر به ایجاد حس پوچی و اقدام به خودکشی میشود؛ بنابراین باید این بیماری را در مراحل نخست درمان کرد تا به خودکشی ختم نشود. رسانهها میتوانند با برنامههای مختلف در پیشگیری از خودکشی نقش مثبتی داشته باشند و این موضوع بویژه در رسانههای تصویری از اهمیت زیادی برخوردار است. وظیفه همه برنامهریزی برای پیشگیری از بروز ناهنجاریهای جامعه است.