1403/01/10 11:01


32128
تاریخ انتشار: 1395/05/01 02:21
حکایت طنز/
بعد از افول خوانین بازار خان و خان بازی در نهایت رکود و انجماد به سمت فراموشی داشت پیش می رفت تا اینکه با روی کار امدن دولت سازندگی مجددآ بازار خان و خان بودن مد شد ۰به حکم برکت پول از پارو رفته کتابهای سفارشی نوشته شد و خیلی ها الکی الکی و مجعول خان شدند تا انجا که خودشان هم باور کردند خان هستند

پایگاه اطلاع رسانی عصرجهان/محمد شریفی
*حکایت یکم: در ولایت ما ، مرد شریف و نجیبی بود که عموما سرش در لاک خودش بود ٫ وی از نوادگان یکی از خوانین سرشناس بود که از اسب افتادند و بر " اصل" استوار ماندند۰ انقلاب که پیروز شد ٓ جو ضد خانی در ولایت ما مثل دانه اسپند به جلز ولز افتاد۰ بد  خواهان درب خانه ان مرد شریف  که اسمش الله قلی بود جمع شدند٫  وی از خانه بیرون امد که جماعت همدل با اواز بلند ندای سلام بر الله قلی خان را سردادند۰*
*الله قلی با نهایت احترام پاسخ سلام جماعت را داد و با نهایت ظرافت گفت : خالوها تا خان ها خان بودند و قرب و منزلت داشتند شما در مقام انکار خان بودن من بودید اما حالا که عصر خان زدایی است من را ایلخان خوانده اید تا چپقم را چاق کنید۰من خان هستم و باکی نیست۰*


*حکایت دوم: بعد از افول خوانین بازار خان و خان بازی در نهایت رکود و انجماد به سمت فراموشی داشت پیش می رفت٫در چنین او ضاع و احوالی  مردی شیرین عقل موسوم به یارعلی که از قضا ارث محکمی هم بهش حواله شده بود۰در اولین اقدام از آن پول مفت چند جفت گیوه ملکی اصل٫ سه عدد چوقا لویسی و سه عدد کلاه سیاه احمد خسروی و سفارش دوخت ۳ شلوار دبیت ۲۲۲ حاج علی اکبری را داد٫ از حسن اتفاق یارعلی در اواز خوانی خصوصآ " آ  های گل "  اشتهار کامل داشت وی معمولا در عروسی های فامیل در  جمع زنان  آهای گل را می خواند و زنان هم دست می زدند۰* *یارعلی اوازه خوانی را ول کرد و ادعای خانی کرد ٫ عده ای هم از روی تفریح بهش یارعلی خان می گفتند۰ الله قلی هم از غصه دق کرد۰القصه یارعلی خان که در ولایت ما جلال و جبروتش چندان کارگر نیفتاده بود به بهانه های مختلف به روستاهای اطراف می رفت تا شاید مشتریانی پیدا کند که بهش خان بگویند۰*
*در یکی از همین سفر ها به ابادی بالا فت۰ جماعتی به استقبالش آمدند ٫ خان بدلی را در صدر مجلس قرار دادند و چند بالش به پشتش گذاشتند ۰۰۰۰۰۰درست زمانی که یارعلی خان داشت از خان بودنش تعریف می کرد۰مش تاجماه سر رسید و گفت : هالو یارعلی بلند شو بریم برای زنها آهای گل بخوان ۰۰۰۰یارعلی دنبال تاجماه به مجلس زنان رفت و شروع کرد به اواز خوانی ۰۰۰۰۰ اما به چه قیمتی ؟؟؟!!!به قیمت دق مرگ کردن الله قلی*
*حکایت سوم: با روی کار امدن دولت سازندگی مجددآ بازار خان و خان بودن مد شد ۰به حکم برکت پول از پارو رفته کتابهای سفارشی نوشته شد و  خیلی ها الکی الکی و مجعول خان شدند تا انجا که خودشان هم باور کردند خان هستند*
*حکایت اخر: القاب دکتر و مهندس و استاد به نحو دیگری از انحا بازهم به مدد پول بازارشان گرم شده است۰راستی به کجا می رویم ؟؟؟؟*

برچسب ها:
محمد شریفی ؛

بیشتر بخوانید :



Copy Right 2013 Artmis.ORG