اخبار عمومی
اعلام وصول 2
301978
تاریخ انتشار: 1399/09/30 16:22
یادداشت│محمد شریفی
بخش وسیعی از علایق من حول محور طنز و طنازی می چرخد، کافری است اگر یادی نکنم از شیخ عبید زاکانی که الگوی من در طنز و طنازی است

پایگاه خبری عصرجهان؛ محمد شریفی

دلم می خواست اصل مقاله را که بسیار مفصل و مطول بود،را در این شب دل انگبز یلدایی در فضای مجازی به عنوان تحفه تقدیم حضورتان کنم، از ترس آنکه مبادا خسته شوید، مثل مش قاسم باغبان با قیچی و اره سر و ته آن خیل نوشتار را زدم، امیدوارم این نوشتار کفاف و کفایت لازم شامل باشد، و به مذاق و ذائقه ی شما طعم انار بلواس را بچشاند.

 

اول از همه سراغ تعداد محدودی از شاعران کهن این مرزوبوم می روم تا ببینیم در مورد یلدا چه در چنته دارند. 

 

*یلدا در کلام شاعران بزرگ*

 

من ضمن ارادت به سعدی و حافظ ، خواجوی کرمانی را خیلی خیلی دوست دارم ، این شعر زیبای خواجو را از ته دل زمزمه کنید ،حساب کار دستتان می آید که عشق و علاقه و ارادت محمد شریفی در امور اموات کاملا روی حساب و کتاب و دفتر دستک است.دوستی من با زنده ها اگر که خیلی خیر و برکت چندانی نداشت اما در عالم مودت با درگذشتگان خاک خوش درخشید، امیدوارم ختم به دولت مستعجل نگردد.

این شما و این هم کلام خواجوی کرمانی در بحر بیکران یلداسرایی.

 

*تا در سر زلفش نکنی جان گرامی* 

*پيش تو حديث شب يلدا نتوان کرد*

*مهره مهر چو از حقه مينا بنمود*

*ماه من طلعت صبح از شب يلدا بنمود*

*هست در سالی شبی ايام را يلدا وليک*

*کس نشان ندهد که ماهی را دو شب يلدا بود*

 

حالا یک دست قشنگ برای خواجو بزنید تا سری به دیوان شیخ علیه الرحمه سعدی شیرین سخن بزنیم ،ببینم در قوطی عطار این رند جهاندیده هفت خط *یلدا* در کجای دیوانش جاسازی شده است.نگردید که یافتم آن کلام اسرارآمیز را 

 شیخ میرگوید:

 

*هنوز با همه دردم اميد درمانست*

*که آخری بود آخر شبان يلدا را*

*باد آسايش گيتی نزند بر دل ريش* 

*صبح صادق ندمد تا شب يلدا نرود*

*برآی ای صبح مشتاقان اگر نزديک روز آمد* 

*که بگرفت اين شب يلدا ملال از ماه و پروينم*

*روز رويش چو برانداخت نقاب شب زلف*

*گفتی از روز قيامت شب يلدا برخاست*

 

بخش وسیعی از علایق من حول محور طنز و طنازی می چرخد، کافری است اگر یادی نکنم از شیخ عبید زاکانی که الگوی من در طنز و طنازی است. شیخ ما بعد از چندین قرن همچنان بر سریر طنر بدون رقیب سلطانی می کند.

 

عبید می گوید:

 

*با زلف تو قصه‌ای‌ست ما را مشکل*

*همچون شب يلدا به درازی مشهور*

 

دلم هوای سوته دلان کرد و چه سوخته دلی سزاور تر از وحشی بافقی ،آن عاشق شوریده حال با کلام سحرانگیزش یلدا را اینگونه ز گفتار به دفتر اندرآورد. 

 

وحشی می گوید:

 

*شام هجران تو تشريف به هر جا ببرد*

*در پس و پيش هزاران شب يلدا ببرد*

 

القصه هر دیوانی که در دسترس بود و تورق زدم یک عالمه از یلدا سخن در میان بود... که پرداختن به همه ی آنها مثنوی صد هزار من می طلبد که مجال ان در این مختصر و در فضای مجازی بی مروت و کم طاقت نمی گنجد.

 

در آخر اینکه یلدا را جشن بگیرید اما در خانه و بدون دور همی تا رنجیر کرونا از هم بگسلد. 

شاد و تندرست باشید

 

محمد شریفی

 

۳۰آذر ماه ۹۹

برچسب ها:
محمد شریفی ؛

بیشتر بخوانید :


کانال تلگرام عصر جهان



ثبت نظر

نام*
ایمیل(اختیاری)
نظر*