اخبار عمومی
اعلام وصول 2
42503
تاریخ انتشار: 1395/05/15 13:27
ﻗﺸﻮن آﻣﺪﻧﺪ و ﻟﺸﮑﺮ ﺻﻒ ﮐﺮدﻧﺪ ﺗﺎ اﺳﺒﺎب و دار و ﻧﺪار ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ دژﮐﻮﻩ را ﺑﻪ دﯾﺎرش ﺑﺒﺮﻧﺪ ... درﯾﻎ از ﭘﺮ ﺷﺪن ﯾﮏ واﻧﺖ ﮐﻮﭼﮏ !... آﻩ ! ﮐﻪ اﮔﺮ اﻧﺪﯾﺸﻪ اش را ﺑﺨﻮاﻫﯿﻢ ﺣﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ، ﮐﺎﻣﯿﻮن ﻫﺎ و ﺗﺮﯾﻠﺮ ﻫﺎ و حتی ﮐﻒ ﺻﺤﻨﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﮔﯿﺘﯽ را ﻫﻢ ﮐﻢ داﺷﺘﯿﻢ.

چهاردهم مرداد در تاریخ ایران به عنوان سالروز انقلاب مشروطه شناخته می شود و البته که این مناسبت بر هر موضوع دیگری غلبه دارد.اما اگر اهل شعر و نمایش باشید 14 مرداد شما را به یاد حسین پناهی هم می اندازد.اگرچه غالب مردم او را به عنوان بازیگر تلویزیون می شناسند اما تنها بازیگر نبود و شاید به خاطر گذران زندگی هر از گاهی جلوی دوربین می رفت.اگر بخواهیم حسین پناهی را در یک کلمه توصیف کنیم آن واژه بی گمان « شاعر» است و او هم شاعر بود و هم شاعرانه زیست.
سید محمد موحد نماینده پیشین حوزه های انتخابیه کهگیلویه بزرگ،گچساران و بهبهان همزمان با مرگ حسین پناهی در مردادماه 1383 اینگونه حسین را توصیف کرد و اکنون در کانال تلگرامیش باز پخش نمود:
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ از ﭼﺮﺧﺶ زﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﺳﮑﻮن ﻫﺮ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻣﯽ رﺳﯿﻢ و ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ را ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮﯾﯽ ﺑﯽ ﺳﻮ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ روﯾﺎﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﺒﺲ و ﻧﮕﺎﻫﻬﺎ ﻣﺒﻬﻮت و ﻋﻘﺪﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﻩ ﻣﯽ ﺧﻮرﻧﺪ و وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ درﻣﺎﻧﺪﮔﯽ اﻧﺴﺎن و اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻣﯽ رﺳﯿﻢ و ﯾﺎ روح ﺑﯿﮑﺮان را ﻓﺎرغ از ﺟﺴﻢ ﺧﺎﮐﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ,اﯾﻦ اﻧﺪﯾﺸﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ راﻫﺒﺮ ﺷﺪﻩ و ﻣﺴﯿﺮ ﺳﯿﺮو ﺳﻠﻮک ﻗﻠﻢ را ﺑﻪ ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﮔﺸﺎﯾﯽ ﺑﻨﻬﻔﺘﻪ در ﻧﻬﺎد آدﻣﯿﺖ وا داﺷﺘﻪ و ﻓﮑﺮ را و ﺗﻔﮑﺮ را ﺑﻪ ﭼﺮﺧﺶ و ﭘﯿﭽﺶ ﺳﺮﺧﺲ ﻫﺎ ﻣﯽ راﻧﺪ.ﻣﺎ ﭼﯿﺴﺘﯿﻢ ﺟﺰ ﻣﻠﮑﻮﻟﻬﺎی ﻓﻌﺎل ذﻫﻦ / زﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺧﺎﻃﺮات ﮐﻬﮑﺸﺎﻧﻬﺎ را ﻣﻐﺸﻮش ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ! » و ﯾﺎ  در ﺳﺮاﯾﯽ دﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﺳﺮاﯾﺪ: ﭼﻪ دارازﻩ ﺳﺎﯾﻪ ام ، ﭼﻪ ﻏﺮﯾﺒﻢ روی اﯾﻦ ﺧﻮﺷﻪ ﺳﺮخ ، ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ﺧﻮاﺑﻢ ﺑﺮد، ﯾﻪ ﭼﯿﺰی دﺳﺘﻢ ﺑﻮد ، ﮐﺠﺎ از دﺳﺘﻢ رﻓﺖ ؟ ﺗﻠﺦ ﺗﻠﺨﻢ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺧﺎرک ﺳﺒﺰ،ﺳﺮدﻣﻪ و می دوﻧﻢ ﻫﯿﭻ زﻣﺎﻧﯽ  دﯾﮕﻪ ﺧﺮﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮم و ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﭼﻪ زﯾﺒﺎ ﺗﺸﺒﯿﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﻮﻟﯽ از اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺧﻠﻘﺖ واﻗﻊ در زﻣﯿﻦ ﮐﻪ در ﻗﺮآن ﻧﯿﺰ آﻣﺪﻩ اﺳﺖ ﭘﺮﺳﺶ اﺷﺒﺎح و اﺷﯿﺎء و درﺧﺖ و حتی رﯾﺰﺗﺮﯾﻦ ﺷﯽء در زﻣﯿﻦ و ﭼﻪ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪاﻧﻪ و اﺳﺘﺎداﻧﻪ و اﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪاﻧﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻠﮑﻮل را ﺑﻪ ﺟﻨﮓ و ﺟﺬب ﮐﻬﮑﺸﺎﻧﻬﺎ و ﺟﻦ و اﻧﺲ ﻣﺎوراء اﻟﻄﺒﯿﻌﺖ ﻣﯽ رﺳﺎﻧﺪ.ﭼﻪ درازﻩ ﺳﺎﯾﻪ ام  ﮔﺬر ، ﺑﻮد ، ﻫﺴﺖ ، ﻧﺒﻮد ﻓﻨﺎﯾﯽ و ﯾﺎ زﻣﺎن را ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﺣﺘﯽ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺧﻮد را ﺑﺎ اﯾﻦ  ﻫﻤﻪ داﺷﺘﻪ در ﭘﻬﻨﻪ ﺳﺮخ زﻧﺪﮔﯽ در ﺳﻮال ﻃﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ﺧﻮاﺑﻢ ﺑﺮد ، ﯾﻪ ﭼﯿﺮی دﺳﺘﻢ ﺑﻮد ﮐﺠﺎ ازدﺳﺘﻢ رﻓﺖ ؟ ﺑﺴﻨﺪﻩ ﻧﮑﺮد و ﻗﺎﻧﻊ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ،ﺧﻮد را درﮔﺬر زﻧﺪﮔﯽ در ﺧﻮاب ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ و ﺑﻪ ﭘﯿﺸﯿﻨﯿﺎن ، ﻣﺎ و ﻧﺴﻞ ﺑﻌﺪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ آن ﭼﯿﺰی ﮐﻪ دﺳﺘﻤﺎن ﺑﻮد ﻋﻘﻠﻤﺎن ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ دﺳﺘﻤﺎن دادﻧﺪ و ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ را درک ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﺮ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﻣﺎ اﻓﺰودﻩ ﻧﺸﻮد و ﻧﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﺠﺎ از دﺳﺘﻢ رﻓﺖ .ﺣﺴﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮد ﻇﺮﯾﻒ ﻧﮕﺎرش ﮐﺮد دﻗﯿﻖ ، ﺳﮑﻮت ﮐﺮد و ﺑﻪ ﺧﻠﻮت و ﺧﺮوﺷﯿﺪ ﺑﺮﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮدن ، ﺗﺎ ﻣﺎ اﺳﺘﺎن ﻣﺎ و دﯾﺎر و اﯾﻞ و ﺗﺒﺎر ﻣﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺧﻠﻖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻠﯿﺖ و ﻣﻠﺖ ﻣﺎ اﻧﺪﯾﺸﻪ ای ﺑﻪ ﺛﺒﺖ رﺳﺎﻧﺪ ﺑﺮﺟﻬﺎن و ﻫﺰار و اﻧﺪی دﯾﺪﮔﺎﻩ اﯾﻦ ﺟﻬﺎﻧﯽ و آن دﯾﺎری ﺗﺎ ﻫﯿﭻ ﺑﺰرﮔﯽ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ را راﻫﯽ دراز و ﺷﮕﺮف ﺧﻠﻖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮد ﮔﻮﯾﺪ:ﺗﺎ اﺑﺪﯾﺖ راﻫﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ و ﺧﻠﻘﻨﺶ ﺷﺪﮔﺎن ﻣﮑﺘﻮﺑﻪ اش ﯾﺎ ﻫﻤﺎن ﮐﺘﺎب ﻫﺎﯾﺶ را ﺗﻘﺪﯾﻢ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ.


ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﯾﺎر ﮔﺮﻣﺎ دﯾﺪﻩ ، دﻟﺴﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎدر، ﺧﯿﮕﻮل روﻏﻨﯽ ﺑﻪ دوش و ﻧﺎﻃﻖ ﻫﯽ ﻫﯽ ﭼﻮﭘﺎﻧﺎن و زﻧﮕﻮﻟﻪ و دارای ﮔﻮﺳﻔﻨﺪان دژکوه ، ﮔﻔﺖ آن ﭼﻪ را ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ، ﻧﻮﺷﺖ، ﺧﻮاﻧﺪ ، بازی ﮐﺮد، ﺑﺎزی ﮔﺮداﻧﺪ و  ﮐﺎرﮔﺮدان ﺷﺪ ﻫﻤﻪ داﺷﺘﻪ ﻫﺎی وﻻﯾﺖ ﮐﻬﮕﯿﻠﻮﯾﻪ را. ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ را دﯾﺪم و آﺷﻨﺎ ﺷﺪم در ﺣﺠﺮ ﺑﻐﻞ دﺳﺘﯽ ﺑﺎ اﻧﺘﻈﺎر ﭘﻮﺷﯿﺪن ﻋﻤﺎﻣﻪ ای ، ﻋﺒﺎ و ﻗﺒﺎ ﺑﺮای ﻓﻬﻤﺎﻧﺪن ﺑﻘﺎء. در ﻫﻤﺎن دوران ﻃﻠﺒﮕﯽ ﮐﻨﺠﮑﺎو ﺑﻮد واﻓﻖ دﯾﺪش را وﺳﯿﻊ و ﻧﺎﻣﺤﺪود ﮐﺮدﻩ ﺗﺎ ﮐﻪ روزی ﮔﻔﺖ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﻓﺮاﺳﻮی دﯾﻮار ﺣﺠﺮﻩ ﻫﺎ را ﺑﺒﯿﻨﻢ،ﺟﻨﮓ ﺷﺪ و دﻓﺎع,ﺣﺴﯿﻦ ﭘﺎﺳﺪار و ﻣﺎ ﻗﺎﺿﯽ از در ﻗﻀﺎ و ﺑﺎز دﯾﻮار ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ و ﺟﻨﮓ را ﻣﺤﺪود دﯾﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ اﻓﻖ و دﻧﺒﺎل ﺟﻬﺎن ﺑﯿﻨﯽ ﻣﻄﻠﻘﯽ ﮔﺸﺖ ﺗﺎ ﮐﻪ از درﯾﭽﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ روﺳﺘﺎﻫﺎ و دژﮐﻮﻫﻬﺎ و ﺳﻮق ﻫﺎ و دﻫﺪﺷﺖ و ﺑﻮﯾﺮ اﺣﻤﺪ و ﮔﭽﺴﺎران ﻫﻤﺰﻣﺎن ﺳﺮ ﺑﺰﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺖ (دوﻣﺮﻏﺎﺑﯽ در ﻣﻪ) و ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ﺗﻤﺎم ﮐﺮد ﺑﺎ (آوازی در ﻣﻪ) .او ﺗﻤﺎم ﮐﺮد؛اﻣﺎ ﭼﺮﺧﺶ زﻣﯿﻦ را,اﻣﺎ ﺳﻮی و ﺑﯽ ﺳﻮ را,اﻣﺎ اﻧﺘﻈﺎر را,اﻣﺎ ﺟﺴﻢ ﺧﺎﮐﯽ را وﻟﯽ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ زﻧﺪﻩ ﺷﺪ زﻧﺪﮔﯽ را ، ﭼﻮن ﺗﻮﻟﺪ او اﻣﺮوز ﺷﺮوع ﻣﯽ ﺷﻮد ﺑﺎ (ﻣﻦ و ﻧﺎزی)، ﺑﺎ ﺳﺎﯾﻪ ای دراز، ﺑﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎی ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺑﺮ ﻓﻀﻠﻪ اﻓﺘﺎدﻩ ﺑﺮ روﻏﻦ ﭘﯿﺮزن ، او اﻣﺮوز ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪ ﺑﺎ ﻇﻬﻮر اﻧﺪﯾﺸﻪ اش و ﻗﻠﻢ و ﻓﮑﺮ ودراﯾﺘﺶ .او آﻣﺪ و رﻓﺖ و رﻓﺖ، ﻣﺎ آﻣﺪﯾﻢ و ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ و ﺧﻮاﻫﯿﻢ رﻓﺖ,آﻧﻬﺎ ﻣﯽ آﯾﻨﺪ و ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ و ﻣﯽ روﻧﺪ,اﻣﺎ ﭼﻪ زﯾﺒﺎﺳﺖ ﺻﺪای ﮐﭗ ﮐﭗ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺧﻠﻖ ﻧﻤﺎﯾﺪ و ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ را ﺻﺎف و زﻻل ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ و ﺑﺮ آﯾﯿﻨﻪ اش هستی ﺧﻮد را ﺻﺪای ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻗﻠﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ را ﺑﺎرﻫﺎ ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ و دﯾﺪﯾﻢ ﺻﺪای ﺷﮑﺴﺘﻦ دل و دﯾﺪﮔﺎن و ﺗﻦ ﻧﺤﯿﻒ و ﻇﺮﯾﻔﺶ را ﺗﺎ آﯾﯿﻨﻪ ﭘﺎک زﻧﺪﮔﯽ را ﺑﺮ ﻣﺎ روﺷﻦ ﻧﻤﺎﯾﺪ و ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺪون ﻏﻞ و ﻏﺶ ﺑﺮزخ را ﺗﺎ از ﭘﺸﺖ ان ﺑﻪ اﺑﺪﯾﺖ دﺳﺖ ﯾﺎﺑﯿﻢ . زﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﻮﺗﺎﻩ و ﮐﻮﭼﮏ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ دل ﺑﺴﺘﻦ و ﺧﯿﺎﻻت و ﻫﻮس ﻫﺎ و ﻃﻌﻢ ﻫﺎﯾﺶ ﻫﯿﭻ ﻫﯿﭻ ﺑﯿﺶ ﻧﯿست، ﭘﺎ را از ﮐﻔﺶ ﺑﺰرگ در آورﯾﻢ و اﯾﻦ ﮔﺬر زﻧﺪﮔﯽ را ﺗﻮﺷﻪ ای ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ اﺑﺪﯾﺖ راﻫﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ. ﻗﺸﻮن آﻣﺪﻧﺪ و ﻟﺸﮑﺮ ﺻﻒ ﮐﺮدﻧﺪ ﺗﺎ اﺳﺒﺎب و دار و ﻧﺪار ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ دژﮐﻮﻩ را ﺑﻪ دﯾﺎرش ﺑﺒﺮﻧﺪ ...  درﯾﻎ از ﭘﺮ ﺷﺪن ﯾﮏ واﻧﺖ ﮐﻮﭼﮏ !... آﻩ ! ﮐﻪ اﮔﺮ اﻧﺪﯾﺸﻪ اش را ﺑﺨﻮاﻫﯿﻢ ﺣﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ، ﮐﺎﻣﯿﻮن ﻫﺎ و ﺗﺮﯾﻠﺮ ﻫﺎ و حتی ﮐﻒ ﺻﺤﻨﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﮔﯿﺘﯽ را ﻫﻢ ﮐﻢ داﺷﺘﯿﻢ.
 ﻣﻦ اﻣﺮوز ﺑﻪ ﻣﻘﺎم وﮐﺎﻟﺖ ﻣﺮدم در ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮرای اﺳﻼﻣﯽ، او ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪ، داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن اﺳﺘﺎن ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﺘﺠﺴسین، اﻓﮑﺎر ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻗﻮم ﻟﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎ و داﺷﺘﻪ ﻫﺎ، ﻫﻤﻪ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ و ﻣﯽ ﺧﻮاﻫیم ﻓﺮﻫﻨﮓ اﻧﺴﺎﻧﯽ، ﭘﺎک و زﻻل ﻣﻨﻄﻘﻪ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺳﻤﺒﻞ اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻧﯿﺎن ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ ﺗﺎ آباداﻧﯽ ای دﯾﮕﺮ ﯾﺎﺑﯿﻢ و ﺷﻬﺮ ﺧﻮد را ﻧﻮ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ.
ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻮد، اﻣﺮوز ﻧﻮﺑﺖ من و ﺷﻤﺎ و ﻧﺴﻞ ﻣﺘﺤﻮل ﮔﺮ دﯾﺎر و ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺎن ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ اﮔﺮ ﺑﺮ ﻗﺒﺮ ﭘﻨﺎﻫﯽ رﻓﺘﯿﻢ اﻓﻖ را دراز كرده و از ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ واﻗﻊ در ﺳﻮق ﮐﻬﮕﯿﻠﻮﯾﻪ، دژﮐﻮﻩ را ﻧﻈﺎرﻩ ﮐﻨﯿﻢ. ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪا و اﺑﻬﺖ آن ﺑﺮسيم و اﻣﺎ از دژﮐﻮﻩ ﺑﻪ اﻃﺮاف ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ ﻓﻘﺮ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ و ﭘﺎﮐﯽ، ﻣﺤﺮوﻣﯿﺖ از ﮐﺎخ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ و ﻏﻨﯿﺖ از اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ، دﻧﯿﺎ را دﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ و ﻋﻘﺒﯽ و ﮔﺬر، ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ و در ﻣﻘﺎﺑﻞ ... و در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻫﺰاران ﮐﻮدک ﮐﻨﺠﮑﺎو... ﺑﻪ اﻣﯿﺪ آﻧﮑﻪ ﺑﺘﻮاﻧﯿﻢ ﻓﮑﺮ و اﻧﺪﯾﺸﻪ او را زﻧﺪﻩ ﻧﮕﻪ دارﯾﻢ. ان ﺷﺎاللهء ﻗﺒﺮﺳﺘﺎن او را ﺑﻪ ﮔﻠﺴﺘﺎﻧﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺒﻞ اﺳﺎﻃﯿﺮی اﺳﺘﺎن و ﮐﺸﻮرﻣﺎن
سيد محمد موحد
مردادماه 1383

برچسب ها:
موحد ؛

بیشتر بخوانید :


کانال تلگرام عصر جهان


جوادی
|
Iran
|
1395/05/15 13:55
  +0

  -0
پاسخ
حسین پناهی فیلسوف نبود اما حرف های فلسفی می زد و البته فلسفه غرب هم خوانده بود.
این رگه های فلسفی را در اشعار او هم می توان به وضوح دید:
میزی برای کار/ کاری برای تخت/ تختی برای خواب/ خوابی برای جان/ جانی برای مرگ/ مرگی برای یاد/ یادی برای سنگ/ این بود زندگی ؟!
داوود
|
Iran
|
1395/05/15 13:57
  +0

  -0
پاسخ
متاسفانه خیلی از بزرگان این کشور که متعلق به برخی قومیت های خاصی هستند بی دلیل فراموش شده یا سعی شده معرفی و شناسانده نشوند، احترام امثال سهراب سپهری بجای خود ولی افرادی مانند ایشون به هر دلیلی هیچ وقت دیده نشدند، مانند مرحوم بهمن علاء الدین معروف به مسعود بختیاری که هیچ وقت هیچ جا اسمی ازش برده نشده در حالی که هیچ فرد بختیاری یا لری نیست که حداقل یک ترانه از سروده ها یا خوانده های ایشون رو از بر نباشه یا نشنیده باشه و با شنیدنش تحت تأثیر قرار نگیره، من خودم بختیاری هستم و شیفته صدای استاد شجریان، ولی خیلی وقتا که صدای آ بهمن رو گوش می کنم شاید اغراق باشه ولی احساس می کنم خیلی بیشتر از صدای شجریان به دلم می شینه، روح همشون شاد، یادشون گرامی.
دژکوه
|
Iran
|
1395/05/15 16:55
  +0

  -0
پاسخ
برای دوازدهمین سالروز درگذشت «حسین پناهی»
به گزارش ایسنا، این روزها اشعار و خاطره‌ی بازی‌های «حسین پناهی» همه‌جا هستند و یادآور پاکی و بی‌آلایشی شاعر، بازیگر و نویسنده‌ای‌اند که این ویژگی‌ را در چهره معصومش در نقش‌های تلویزیونی و قلم بی غل و غشش در شعرها و نوشته‌هایش متبلور می‌کرد.
پناهی به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می‌بارید و طنز تلخش، بازیگر نقش‌های خاصی بود. اما او بیشتر شاعر بود و این شاعرانگی در ذره ‌ذره جانش نفوذ داشت.
«حسین پناهی»، بازیگر، کارگردان، نویسنده و شاعری بود که کودک درونش همواره زنده بود و این ویژگی‌اش باعث شده بود بازی و لحن کلامش به دل هر مخاطبی بنشیند و او را به چهره‌ ماندگاری تبدیل کند.
بر اساس این گزارش، «حسین پناهی» در ششم شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه آیت‌الله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت، بعد از چند ماه فعالیت در کسوت روحانی، به تهران مهاجرت کرد و در چهار سال مدرسه هنری آناهیتا درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه‌نویسی را گذراند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی «محله بهداشت» آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه‌های خودش ساخت که مدت‌ها در محاق ماند. با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می‌کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش‌های تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت. نمایش‌های «دو مرغابی در مه» و «یک گل و بهار»، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد و حسین پناهی در دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ هفتاد، یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
«آنا پناهی»، دختر مرحوم حسین پناهی گفت: امیدوارم که مسئولان قدر دیگر هنرمندان را تا زنده هستند، بدانند.
وی با بیان اینکهع “ما به عنوان فرزندان حسین پناهی از مسئولان هیچ انتظاری نداشته و نداریم” افزود: به هر حال هنرمندان به میزان فعالیت‌ها و آثار هنری‌شان در جامعه و در بین مردم جایگاه دارند شاید که هیچ وقت این توقعات از سوی خودشان عنوان نشود اما فکر می کنم چندان در زمان حیاتشان به آنها رسیدگی نمی شود و یا حمایتی از آنها صورت نمی گیرد.
پناهی بیان کرد: بعد از مرگشان هم هر چند ظاهرا دیگر مهم نیست توجهی آن طور که شایسته است نمی شود و صد البته آنچه که جایگاه و عیار آثار هنری را معین می کند مردم و جامعه هستند و آنها برای هنر یک هنرمند و اثرش ارزش و اعتبار به وجود می آورند .
دختر مرحوم حسین پناهی خاطرنشان کرد: حسین پناهی چه در زمان حیاتش و چه بعد از رفتنش همیشه مورد توجه و حمایت مردم و هم استانی هایش بوده و هست و همیشه از آن به عنوان یکی از با ارزش ترین داشته هایش یاد می‌کرد، چرا که دردها و رنج‌ها و دغدغه‌هایش را با آنها یکی می‌دانست و همیشه سعی‌ می‌کرد تا در انتقال از درک و دریافتش از دردها و سختی‌ها و کمبودها با آنها صادق باشد.
وی تصریح کرد: امیدوارم که مسئولان قدر دیگر هنرمندان را تا زنده هستند، بدانند و هنرمند و هنر را شخصی ندانند، بلکه هنر و اندیشه او را به عنوان امری در راستای اعتلای جایگاه هنر و هنرمند بدانند.
پناهی ادامه داد: از دوستداران حسین پناهی می خواهم تا او را به استناد به نوشته و آلبوم هایش بخوانند و بشنوند.
دختر مرحوم حسین پناهی تاکید کرد: آثاری همچون شعر، نمایشنامه، فیلمنامه و سایر موارد از پدرم وجود دارد که هنوز چاپ نشده است.
وی با بیان اینکه حفظ و نگهداری از آثار مرحوم حسین پناهی کاری است که به تنهایی نمی شود آن را انجام داد یعنی تنها خانواده باشد، عنوان کرد: بلکه کمک و همت همه دوستداران حسین پناهی را می طلبد به این صورت که ما آثار ایشان را بدون دخل و تصرف و کم و زیاد بتوانیم اشاعه بدهیم و از نشر جعلیات به نام ایشان که این روزها کم هم نیست جلوگیری کنیم .
پناهی اضافه کرد: بارها در تهران، دیگر استانهای کشور و در استان کهگیلویه و بویراحمد مراسم گرامیداشت برای پدرم برگزار شد که از همه بابت این مراسم ها ممنون هستیم .
حسین پناهی روز چهاردهم مرداد ماه سال ۸۳ در منزل مسکونی‌اش به دلیل سکته قلبی درگذشت و او در هنگام مرگ، ۴۹ ساله بود.
«گذرگاه»، «گال»، «تیرباران»، «هی جو»، «نار و نی»، «در مسیر تندباد»، «ارثیه»، «

ثبت نظر

نام*
ایمیل(اختیاری)
نظر*