بسیاری از خوانین و شیوخ جدید که عموما در شهرهای بزرگ و کوچک ظهور و بروز کردند، بیشترشان به برکت پولهای از پارو بالا رفته ای که با رانت بدست آوردند، با استخدام یک عده عمله و کیف بردار و ثناگو، لقب خان و شیخ را زورکی با چسب دوقلو به خودشان چسباندند
پایگاه خبری عصرجهان؛✍️نوشتاری با ترکیب طنز و زهر به قلم محمد شریفی
🔹الف: پیش درآمد
یکم مرداد ماه ۱۳۹۵،نوشتاری اندراحوالات القاب و عناوین، از خان تا مهندس و دکتر۔۔۔ به رشته ی تحریر درآوردم که در فضای مجازی و رسانه تا حدودی خوش درخشید، اما مثل دولت بواسحاق به قول حافظ شیرازی،خیلی زود "دولت مستعجل شد" باید دوباره بنویسیم و بنویسید، باید تلاش کنیم و جلوی نوکیسگانی که با ضرب دینار و درهم برای خود القاب و عناوین دروغین و بزک شده خلق می کنند، بایستیم،هرچند گنجشک را اگر هزاربار در حوض نقاشی بیندازند، قناری نخواهد شد، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، جماعت خوانین ، شیوخ ، مصلحین ،کلانتران و کدخدایان معلوم و مشخص بودند،در این بین ،خوانین و شیوخی هم بودند که با منافع حکومت ها تعارض داشتند، از قدرت معزول می شدند، اما قابل حذف کردن نبودند، خان و شیخ کشکی و فاقد وجاهت اجتماعی هم خلق نمی کردند، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بازار خان و شیخ و کلانتر و شیخ المشایخ به عنوان نماد طاغوت از رونق افتادند،جنگ که تمام شد، دولت سازندگی روی کار آمد،بعد از آن کم کم بازار خان و شیخ در بعضی مناطق روستایی و عشایری جانی دوباره گرفتند،رشد و توسعه ی شهرنشینی و از رونق افتادن بسیاری از روستاها،منجر به تغییراتی عجیب در طبقه ی نوظهور اخیر شده است، برخلاف روال و سیاق ریشه دار سابق که خان الزاما حداقل باید مالک صدها هکتار زمین باشد،دارای قلعه و مضیف گسترده باشند،و الزاما باید به امور کشاورزی مشغول باشند،اما بسیاری از خوانین و شیوخ جدید که عموما در شهرهای بزرگ و کوچک ظهور و بروز کردند، بیشترشان به برکت پولهای از پارو بالا رفته ای که با رانت بدست آوردند، با استخدام یک عده عمله و کیف بردار و ثناگو، لقب خان و شیخ را زورکی با چسب دوقلو به خودشان چسباندند،به عنوان یک پژوهشگر کوچک تاریخ که روی انساب و طوایف دستی برآتش دارم،شیوخ و خوانین ریشه دار که گذشته های آنها اظهر من الشمس است، موضوع این نوشتار نیستند، مراد و منظور نگارنده خوانین و شیوخ جدید التاسیس است که ریشه در نظام ایلیاتی و عشایری ندارند، ان شاء الله که سوءتفاهمی ایجاد نشود، در راستای تکمیل موضوع مقاله چند حکایت تقدیم حضور می دارم:

🔸 *حکایت یکم: در ولایت ما ، مرد شریف و نجیبی بود که عموما سرش در لاک خودش بود، وی از نوادگان یکی از خوانین سرشناس بود که از اسب افتادند و بر " اصل" استوار ماندند، در زمان شاه معزول شدند، اما مردم حرمت و احترامش را داشتند، انقلاب که پیروز شد جو ضد خانی در ولایت ما مثل دانه اسپند به جلیز ولیز افتاد،بدخواهان درب خانه ان مرد شریف که اسمش مراد قلی خان[اسم مستعار] بود جمع شدند، وی از خانه بیرون امد که جماعت همدل با اواز بلند ندای سلام بر مراد قلی خان را سردادند۰* به عبارتی با این حیلت می خواستند طناب دارش را محترمانه ببافند۔
مراد قلی با نهایت احترام پاسخ سلام جماعت را داد و با نهایت ظرافت گفت : خالوها تا خان ها خان بودند و قرب و منزلت داشتند شما در مقام انکار خانی من بودید، اما حالا که عصر خان زدایی است من را ایلخان خوانده اید تا چپقم را چاق کنید۰من خان هستم و باکی نیست۔
🔸 *حکایت دوم: بعد از افول خوانین بازار خان و خان بازی در نهایت رکود و انجماد به سمت فراموشی داشت پیش می رفت در چنین او ضاع و احوالی مردی شیرین عقل موسوم به یارعلی که از قضا، ارث محکمی هم بهش حواله شده بود۰در اولین اقدام از آن پول مفت چندین چند جفت گیوه ملکی اصل، و چندین دست چوقا لویسی و کلاه سیاه احمد خسروی و شلوار دبیت ۲۲۲ حاج علی اکبری در اصفهان خریداری کرد، از حسن اتفاق یارعلی در اواز خوانی خصوصآ " آ های گل " اشتهار کامل داشت وی سابق بر این معمولا در عروسی های فامیل در جمع زنان "آهای گل" را می خواند و زنان هم دست می زدند۰* *یارعلی اوازه خوانی را ول کرد و ادعای خانی کرد ،عده ای هم از روی تفریح بهش یارعلی خان می گفتند۰ مراد قلی خان هم که خان ریشه داری بود، با دیدن عاقبت و حال روز خودش و دیدن چوقا و دبیت در تن ناساز یارعلی ۔۔۔کم کم مثل برف و آفتاب تموز ، آب شد و سربربالین خاک گذاشت و رفت،القصه یارعلی خان که در ولایت ما جلال و جبروتش چندان کارگر نیفتاده بود، به بهانه های مختلف به روستاهای اطراف می رفت تا شاید مشتریانی پیدا کند که بهش خان بگویند۰*
*در یکی از همین سفر ها به ابادی بالا فت۰ جماعتی به استقبالش آمدند، خان بدلی را در صدر مجلس قرار دادند و چند بالش به پشتش گذاشتند ۰۰۰۰۰۰درست زمانی که یارعلی خان داشت از خان بودنش تعریف می کرد۰مش تاجماه سر رسید و گفت : هالو یارعلی بلند شو بریم برای زنها آهای گل بخوان ۰۰۰۰یارعلی دنبال تاجماه به مجلس زنان رفت و شروع کرد به اواز خوانی ۰۰۰۰۰*
♦️ *حکایت سوم: با روی کار امدن دولت سازندگی مجددآ بازار خان و خان بودن مد شد ۰به حکم برکت پول از پارو رفته کتابهای سفارشی نوشته شد و خیلی ها الکی الکی و مجعول خان شدند تا انجا که خودشان هم باور کردند خان هستند*
🟡 *حکایت اخر: القاب دکتر و مهندس و استاد به نحو دیگری از انحا بازهم به مدد پول بازارشان گرم شده است۰راستی به کجا می رویم ؟؟؟؟*
امروز در فضای مجازی خواندم که تنی چند از شیوخ تاج گل به گردن فلان مسئول انداختند، از مدرک های شلشی دکترا و مهندسی فعلا چیزی نمی گویم، توی گوشی من ۴هزار شماره ذخیره دارم که ۹۸درصدشان مهندس و دکتر هستند، دلم حوس کرد که با یک آدم معمولی که نه دکتر باشد و نه مهندس همکلام بشوم، شماره ها را مرور کردم ، به اسم علی بخش رسیدم ، که نه مهندس بود و نه دکتر۔۔۔ احوالش را که پرسیدم، گفتم : بسیار خوشحالم، که با شما همکلام شدم که مثل خودم نه مهندس هستی و نه دکتر؟ علی بخش با مکثی طولانی و نوعی غضب گفت: شما را نمی دانم، اما من دوتا مدرک دکترا دارم۔۔۔۔ گفتم ای بخشکی شانس که دیگه آدم معمولی هم پیدا نمیشه که آدم بهاش درد و دل بکنه۔۔۔ علی بخش راست می گفت، دوتا مدارک دکترا داشت، اونی که سرش بازهم بی کلاه مانده بود،خود من بودم۔