اخبار عمومی
اعلام وصول 2
 
 
311367
تاریخ انتشار: 1403/11/02 20:04
یادداشت|محمد شریفی
مسعودا ! معبودا ، مولانا،اگر در حین سفر به خوزستان ، با همان نگاه نافذ سرشار از ذکاوت که در حین طبابت تجربت ها آموختی،اگر دیدی رنگ زرد مردم این سامان را،اگر ورق زدی صفحات آمار را، اگر نگاهی افکندی به شاخص ها ،اگر رویت کردی منحنی فقر و فلاکت و آمار و حشتناک بیکاری را،حساب کار می آید به دست،اما در میان قصه ها، قصه ی پردرد قطار شهری اهواز، قصه ی دیگری است، سراسر درد است، مشتی است از نمونه ی خروار
پایگاه خبری عصرجهان؛نوشتاری به قلم محمد شریفی✍️ 
 
🔸الف: پیش گفتار
 
جناب آقای دکتر پزشکیان
 
خوش آمدی"که خوشم آمد از آمدنت"،به پیشواز آمدنت هفتاد من حکایت و حدیث گفته و ناگفته بدون قافیه و با قافیه قبلا ردیف کرده بودم،اما از طرح و شرح گفتنشان پشیمان گشتم،چون گفتنی ها را هزاران بار گفتند و گفتیم و بارها تکرار مکررات کردیم،دولت های سابق و اسبق در سفرها و حضرها آنقدر به خوزستان آمدند، ما گفتیم و دولت ها با گوش جان شنیدند، عزیزم گفتن و جانم شُنفتَن ها را شنیدم ، اما اما اما۔۔۔به وقت بدرقه و سوار شدن بر طیاره،به محض رسیدن به دارالخلافه، وعده های سرخرمن را که با هیاهو،می نواختند در چنگ و نغاره، بدون استخاره آرشیو می کردند،در پستوهای  دارالاماره،برای همین است که ترجیحا رسیدیم به این نتیجه، که هیچ نگوییم و هیچ چیز نخواهیم،
مسعودا ! معبودا ، مولانا،اگر در حین سفر به خوزستان ، با همان نگاه نافذ سرشار از ذکاوت که در حین طبابت تجربت ها آموختی،اگر دیدی رنگ زرد مردم این سامان را،اگر ورق زدی صفحات آمار را، اگر نگاهی افکندی به شاخص ها ،اگر رویت کردی منحنی فقر و فلاکت و آمار و حشتناک بیکاری را،حساب کار می آید به دست،اما در میان قصه ها، قصه ی  پردرد قطار شهری اهواز، قصه ی دیگری است، سراسر درد است، مشتی است از نمونه ی خروار،گرفتم طالع این بخت را، تورق زدم دیوان مسعود سعد سلمان را ، این چند بیت آمد، و قانع شدم که بنویسم این حکایت تلخ را۔۔۔۔
*"علاء دولت سلطان تاجور مسعود*
*که تافت از فلک ملکش آفتاب کمال*
حال که روز چهارشنبه سوم بهمن ۱۴۰۳ می نهد به قدر قدم به خاک خوزستان،امیدوارم که نشاند به عدل داد مردم این سامان را
یا بخت یا اقبال، ان شاءالله که دولت مسعود پزشکیان کرم نماید و مشکلات عدیده ی این خطه ی مظلوم تر از سیستان را در رسیدگی فوری در الویت قرار بدهد۔
امیدوارم که ز انعام تو،این طلسم بشکند و این مردم  تا به حشر فخر کنند،و بگویند گلی به جمال دولت مسعود۔۔
*به گوشم آمد فرخنده دعوت دولت*
*به چشمم آمد تابنده صورت اقبال*
امیدوارم بخت به رغبت یاری دهد و جناب دکتر پزشکیان حکایت مترو را تا آخر بخواند ،حساب خیلی چیزها بدستش خواهد آمد۔
 
*❇️ ب: حکایت قطار شهری*
 
۲۳سال پیش(۱۳۸۰ تصویب و مورد مطالعات زمین شناسی قرار گرفت، سال ۱۳۸۵ شروع به کار کرد) کلنگ قطار شهری کلان شهر اهواز همزمان با تهران و اصفهان و مشهد زده شد. قُمپُز این خبر چنان‌ ولوله ای بپا کرد که عالم و آدم سخت مشعوف و از شوق این بشارت،مردم چنان به وجد آمدند که سرازپا نشناختند و به بهانه ی "مترو"به حرکات موزون (رقص سابق) اندرآمدند، و سجده های شکرانه بجا آوردند،رجال و رجاله های سیاسی به انضمام نماینده های مجلس نشین از ادوار پنجم تا نماینده های حی و حاضر، علی برکت الله، غفاک الله از شعارهای کاندیداهای شوراهای شهر اهواز در تمام ادوار  که مژده مترو می دادند، و ما جماعت خوش بین به عشق قطار شهری در سبدشان یک عالمه رای مفت و مجانی دو دستی تقدیم حضورشان کردیم، سایرین و از جمله والیان و شهرداران اسبق و سابق و حاضر با همکاری جراید و اهالی قلم و صدا و سیمای استانی به هر  مناسبت و  بهانه ای اندرفواید قطار شهری اهواز سخن های گفتند و چنان  در ساز حضرت اسرافیل به کَرنا هُف کردند.که تمام ستارگان و سیاره های کهکشان راه شیری خبردار شدند و جمیع کواکب به میمنت و مبارکی کلنگ زنی قطار شهری، آسمان اهواز را چنان نورافشانی کردند که موجب انبساط و نشاط و سرخوشی و دلخوشی و الکی خوشی ما جماعت شعارزده شد۔
وزیر و وکیل و سپهدار و استاندار هر کدام کلنگی برداشتند و هرکدام به فراخور مقام و مرتبه ای که داشتند،گوشه ای از نقاط چاق و لاغر اهواز  کلنگ شان را چنان محکم به زمین کوبیدند.که نزدیک بود نفت فوران بکند، چه بشارت ها که ندادند؟، و چه گاله های حیدری که سر ندادند؟.متعاقب آن کلنگ زدن های محکم و کوبنده و شعارهای دلربا و فریبنده ،مقامات مربوطه برای نیل به آن هدف والا،با گام های بلند و استوار با چراغ گِرد شهر دنبال یک مدیر عامل می گشتند،گشتند و یافتند، ابر و مه و خورشید فلک دست به دست هم دادند و یک آدم قوی قدرت و قوی شوکت که پشتش به کوه قاف گرم بود به عنوان مدیر قطار شهری اهواز برایش سند ششدانگ منگوله دار زدند، مدیر قطار شهری اولش خیلی خوش درخشید ، اما بعدش مثل دولت بواسحاق رفت روی دنده بد شانسی و دولت مستعجل شد،در عوض دل و روده شهر را خوب درآورد۔بعدش رفتند سراغ پیمانکار خارجی آنهم از نوع چین ماچین ، برادران چینی در اولین اقدام شروع کردند به پوشش دادن و حصارکشی محوطه های کارگاهی ،وسط خیابانها و بلوارها با صدها و شاید هزار ها گز گونی سه خط و پِلیت و حلبی شروع کردند به حصارکشی و تابلوهایی با آرم شرکت کیسون به عنوان متولی و پیمانکار بر در و دیوارها کوبیدند.و چنان چهره شهر را ناهمگون و پر از سوراخ و سمبه و پلیت و شن و ماسه کردند که صد رحمت به خرابه های شام قدیم و حلب و دمشق شخم زده ... بعد از چندین و چندسال از شخم زدن شهر، مرغ از قفس پرید و تابلوهای شرکت کیسون جمع شدند و دیوارهای پلیتی و گونی های کنفی بر اثر فرسایش دود هوا شدند و متروی اهواز مثل خیلی از طرح های دیگر به ابدیت تاریخ پیوستند.
 
کلام‌ آخر، هیچکس نگفت و هیچکس نپرسید که این قصه با چه مقدار مخارج و هزینه به سر رسید و کلاغه هم به خانه اش نرسید.... 
حضرت مسعود شما محض رضای خدا به این یک قلم رسیدگی کنید البته به شرطی که تنی چند از مطالبه گران واقعی مردم در کنار بازرسان شما باشند۔
برچسب ها:
محمد شریفی ؛

بیشتر بخوانید :


کانال تلگرام عصر جهان



ثبت نظر

نام*
ایمیل(اختیاری)
نظر*