اخبار عمومی
اعلام وصول 2
 
 
311411
تاریخ انتشار: 1403/11/07 00:39
طنزنگاره|محمد شریفی
قربونعلی گوشم را گرفت، اول به راست، دوم به چپ پیچوند، بعدش گفت:بچه‌ی مزلف!!! وای به حالت اگه آنچه گفتم توی انشات ننویسی و مثل بلبل جلوی رئیس‌جمهور چهچهه نزنی!گفت بنویس: نیروگاهای حرارتی و صنایع و کارخانه‌ها با مازوت سوزی و حاج عبدلی با آتش زدن نیزارهای نیشکر، چنان خاکی به سرمون کردند که دیگه، نه هوا داریم و نه یارای نفس کشیدن!آقا اجازه
*پایگاه خبری عصرجهان؛طنزنگاره ای به قلم محمد شریفی-روزنامه نگار و فعال سیاسی*✍️آقا اجازه، از نیمه‌ی اول دی‌ماه ۱۴۰۳ که توی آبادی "چو" (شایع)افتاد که آقای پزشکیان و ده نفر از اعضای کابینه، برای رفع مشکلات خوزستان در اوایل بهمن ۱۴۰۳،به خوزستان تشریف فرما می‌شوند، یک عده از سیاسیون به فکر انشاء نویسی افتادند!
موضوع انشاء توی آبادی ما چنان یک کلاغ چهل کلاغ شد که نگو و نپرس...
مُضیف زایر قاسم و لامِردون حیدرقلی، چنان محل اجتماع سران و سرکرده های سیاسی و اقتصادی شده بود، که اگه سوزن هم می‌انداختی پایین نمی‌اومد! از رجال و رجاله‌ی سیاسی و کارگزار و رقم‌زدگان وضع موجود گرفته تا همسایه و قوم و خویش، داماد و عروس و آقازاده گرفته تا برادران پایدرچی و مردم آبادی های بالا و پایین همه میگفتن؛
بچه جان حال که قراره جلوی آقای رئیس‌جمهور انشاء بخوانی، وای به حال روزگارت، اگر شرح حال زندگی و مرارت های ما را ننویسی؟
طوری بنویس که عالم و آدم  و مرغ های آسمان شیرفهم بشوند و دلشان بسوزد و برایمان گریه بکنند!
قربونعلی گوشم را گرفت، اول به راست، دوم به چپ پیچوند، بعدش گفت: بچه‌ی مزلف!!! وای به حالت اگه آنچه گفتم توی انشات ننویسی و مثل بلبل جلوی رئیس‌جمهور چهچهه نزنی!
گفت بنویس: نیروگاهای حرارتی و صنایع و کارخانه‌ها با مازوت سوزی و حاج عبدلی با آتش زدن نیزارهای نیشکر، چنان خاکی به سرمون کردند که دیگه، نه  هوا داریم و نه یارای نفس کشیدن!
آقا اجازه، دالو گل طلا گفت بنویس: خیار کاشتیم برای قاتق نانمان، شد عجل جانمان!
(منظورش همان چاه‌های نفت و گاز است که پول و درآمدشان مال از "مابهتران" است و دود و آلایندگی هایشان توی حلقوم ما میره)
آقا اجازه، سه روز تمام از سپیده صبح تا غروب آفتاب، بی بی ساجده خونه و زندگیش داد به امان خدا و اومد نشست ور دل من و میگه؛ ما همسایه ی دیوار به دیواریم، اگه برای جمعیت نسوان (بانوان) کاری نکنی که من فرماندار بشوم، و در انشایت اگر جلوی رئیس‌جمهور اسم من را نیاری "عاقت" می‌کنم!
آقا اجازه، من نمیدونم عاق یعنی چه؟ اما تو کتاب دینی‌مان، نوشته که فقط پدر و مادر ها می‌توانند بچه‌هایشان را عاق بکنند، ولی خدائی‌ش، بی بی ساجده راست میگه: چرا زنان نباید فرماندار و وزیر و وکیل و رئیس‌جمهور و غیره بشوند؟
آقا اجازه، خالو مرتضی یقه‌ام را چسپید و گفت؛ تیله‌جن بنویس: آقای پزشکیان، همین الان باید توی دهان پوتین و روسیه و سوریه و بشار اسد بزنی!
آقا اجازه، خالو عبدالله گفت؛ پسرک لندهور، گوشهات را خوب باز کن ببین من چه میگم، گفت بنویس: وفاق بی وفاق! وفاق کیلویی چند است؟ از بس که آنها گفتن و من نوشتم، جوهر خودکارم تمام شده بود و دیگر یک برگ کاغذ سفید توی دفترم باقی نمانده بود، رفتم یه دفتر ۲۰۰ برگی از مغازه‌ی کاید علی‌باز بخرم، تا همه‌ی حرفهای حضرات را بنویسم، برگشتنی، نرسیده به خونه‌مون، عمو عبدشاه گوشمو گرفت و گفت؛ ببین بچه پُر رو، اگه شنیدم یه کلمه از حال و روزگار کارگزاران قبلی و مسببان وضع موجود از حسن آقا فریدون گرفته تا پایداری‌چی ها و صحابه‌ی حلیلیون نوشتی و بردی برای رئیس‌جمهور و آدم های غریبه خوندی، میدم به قوچعلی روزی دو بار توی مدرسه گوشمالیت بده!گوشت را می بُرم و میذارم کف دستت!
 
آقا اجازه، جان یوسف‌ت، اگه تو جای من بودی، اصلا انشاء می‌نوشتی؟
آقا اجازه: هیچکس از تنش آبی ۴۰۰ روستای خوزستان و گوشتِ قربانی کردن ۵ رودخانه‌ی بزرگ کشور در خوزستان، بین استانهای کویری چیزی نگفت؟!
هیچکس از سالها آب آشامیدنی ناسالم و قصه‌ی آب‌تصفیه‌کن ها و موتورپمپ ها و داستانهاشون چیزی نگفت؟!
هیچکس از آمار مددجویان بهزیستی و کمیته‌ی امداد امام و حاشیه‌نشین های بی‌خانمان چیزی نگفت؟!
هیچکس از فقر، فساد، و بدتر از همه از مدیران ناکارآمد پروازی چیزی نگفت، بحران‌ های زیست محیطی، تورم و بیکاری را زیرسبیلی رد کردند؟!
هیچکس از بحران فاضلاب و قطار شهری چیزی نگفت؟!
هیچکس از خیابون‌ های داغون شهرها، پارک‌ های بی‌روح و خشک و ملال انگیز چیزی نگفت؟!
هیچکس از جاده‌های مرگ و چاله و چوله ها و خندق هاشون چیزی نگفت؟!
هیچکس از وضعیت نابسامان نانوایی‌ها و آرد مصرفی‌شون چیزی نگفت؟!
هیچکس از بیمارستان ها مشکلاتشون و مهاجرت پزشکان متخصص و پرستاران چیزی نگفت؟!
هیچکس از سیل خروشان فرار سرمایه از استان و آباد کردن استانهای دیگه توسط خوزستانی ها چیزی نگفت؟!
هیچکس از برخوردهای سلیقه‌ای با هنرمندان چیزی نگفت؟!
هیچکس از وضعیت اسفبار میراث کهن باستانی در مهد تمدن ایران‌زمین چیزی نگفت؟!
هیچکس از عدم سرمایه گذاری در بهشت گردشگری کشور با توجه به جاذبه‌های متعدد باستانی و طبیعی چیزی نگفت؟!
 
اما تا دلتان بخواد، بعضی از کارگزاران سابق نعره می‌زدند که چرا فلانی و بهمانی الان در جلسه حضور ندارند؟؟؟
 
آقا اجازه، همون دفتر ۲۰۰ برگی که گفتم، از دستم افتاد، توی رودخانه‌ی کارون، یه گاومیش که اونجا سر و کله‌اش پیدا بود، درجا قورتش داد!
خیلی حرف‌ها توی اون دفتر نوشته بودم که دیگر همه‌شون از یادم رفتند!
 
آقا اجازه، یک آقای محترمی بود به اسم آقا جوادی، میگن مشاور اجتماعی رئیس‌جمهور هست، خیلی ششدانگ حواسش جمع بود، نه اهل مصاحبه بود، نه اهل دوربین و تلویزیون، تمام محله ها و بیغوله های شهر را با گروهش دور می زد، با مردم خدازده‌ی عادی خیلی دمخور بود، او هیچی نگفت، اما اندازه‌ی یک شاهنامه‌ی هفتاد منی، ناگفته های مردم را شنید و مچ خیلی از مدیرانی که زرنگ تشریف داشتند را گرفت...
 
آقا اجازه، انشاء تمام، بروم بنشینم؟
 
آفرین پسرم، بفرما بنشین، خودم همه چیز را فهمیدم، خوب هم فهمیدم!!!
با والی توی شهر خیلی گشت زدیم...
برچسب ها:
محمد شریفی ؛

بیشتر بخوانید :


کانال تلگرام عصر جهان



ثبت نظر

نام*
ایمیل(اختیاری)
نظر*