اما در پی این استقبال، غوغایی دیگر برخاست: جمعی، اصلِ درد را وانهادند و در پای پرنده خرده گرفتند که "چنین مرغی در طبیعت وجود ندارد!" برخی گفتند: آنچه دیده شده، «دیدمک» است، نه تیتَمَک. و افزودند که دیدمک، آنچنان درشتپیکر است که در هندوانههای خلفآباد نیز نمیگنجد، چه رسد به انار بلواس. شماری دیگر، با نیت نیک، گفتند: این نوشته از محمد شریفی نیست! و حکایتهایی از این دست آغاز شد.
پایگاه خبری عصرجهان؛ محمد شریفی✍️
واکنش ها به یادداشت پیشین محمد شریفی با عنوان «تیتَمَکها در پوست انار؛ رنج نامهای برای خوزستان» موجب شد تا وی یادداشت دیکیری با عنوان«شرحی بر قصهی ناتمامِ تیتَمَک…!» و به شرح زیر بنویسد✍️روزی در دفتر حالِ خوزستان، رنجنامهای نوشتم از زبانِ خاک و باد و بی برقی و.... به لطف احوال و حسنِ اتفاق، آن نوشتار نه تنها در سایتهای خبری، که در چندین روزنامه و نشریه نیز منتشر شد و بازخوردها و اقبالی شایان توجه یافت. مردمان، کلامی را که از دل برآمده بود، به دل گرفتند.
در همان ایام، کلیپی در فضای مجازی منتشر شد: پرندهای کوچک در دلِ اناری خشکیده و ترکخورده، در خزانِ برگریز، مأوا گرفته بود. دستی کنجکاو و مهربان، پوستهی انار را با نازکخیالی گشود و پرنده را به نور و هوا رساند؛ اما پرنده، گویی میلی به پرواز نداشت…
در ذیل آن کلیپ، شرحی نگاشته بودند: نام این پرنده، تیتَمَک است، و در شکافِ انارهای خشک، آشیانه میسازد. دیدن آن صحنه، مرا به گذشتههای دور برد، به خاطرههایی که با تصویر و طنین گره خوردهاند. بدین بهانه، پیشدرآمدی نوشتم تا با تمثیل آن پرنده، رنجنامهای دیگر بر احوالِ خوزستان بیافرینم؛ متنی که اینبار نام گرفت: تیتَمَکها در پوستهی انارهای خشکیده…

اما در پی این استقبال، غوغایی دیگر برخاست: جمعی، اصلِ درد را وانهادند و در پای پرنده خرده گرفتند که "چنین مرغی در طبیعت وجود ندارد!" برخی گفتند: آنچه دیده شده، «دیدمک» است، نه تیتَمَک. و افزودند که دیدمک، آنچنان درشتپیکر است که در هندوانههای خلفآباد نیز نمیگنجد، چه رسد به انار بلواس. شماری دیگر، با نیت نیک، گفتند: این نوشته از محمد شریفی نیست! و حکایتهایی از این دست آغاز شد.
دوستان بسیاری خواستار پاسخ شدند. اما من سکوت را برگزیدم. نه پرندهشناسم، نه مقصودم پرندهشناسی بود! فقط یک نکته بگویم:
در عالمِ طوطیان نیز تنوع بسیار است؛ از طوطی کاسکو با جثهای سترگ، تا طوطی کوتولهی برزیلی، که به گنجشکی میماند. اما جملگی را طوطی نامند.تی تمک ها و به قولی دیگر دیدمک ها هم انواع ریز و درشت دارند، در عالمِ نوشتن نیز، گاه یک تمثیل ساده، دروازهای میشود به دنیایی پر رمز و راز.
نوشتار، اگر با پیشدرآمدی دلکش آغاز شود، اثربخشیاش دوچندان خواهد بود. پس اگر کسانی در تردیدند، چند صفحهای از منطقالطیرِ عطار را ورق بزنند. آنگاه شاید دریابند که مقصودِ نگارنده،توصیف پَرنده در طبیعت نبوده است، بلکه پرنده به عنوان نماد، برای توصیف درد و رنج های این استان بوده است۔
عطار نیشابوری، در منطقالطیر، زبان پرندگان را زبان دل ساخت. از هدهد به عنوان نماد ـ پیر و راهنمای سالکان ـ تا بلبل عاشق، تا بط وسواس، تا طاووس فریفتهی فردوس. و نهایتاً از سیمرغ، که حقیقتِ مطلق است؛ نه پرنده، که رمز و رمزی برای سفر جان به سوی ذات حق.
در آن دفترِ حکمت، پرندگان، آینهی خصلتهای انسانیاند. هرکدام روایتیاند از موانع و حالات در راهِ رسیدن به حقیقت. پس تیتَمَکِ من نیز، نه مرغی از قفس، که نمادی است از احوال ما؛ ما که در دلِ انارِ خشکِ روزگار، مأوا گرفتهایم و خیلی حرف های ناتمام دیگر…
با احترام و مهر
محمد شریفی