طبق روایاتی قلعه نادر (ناظر) پناهگاه برخی رهبران و حاکمان اسماعیلیان می باشد.
پایگاه خبری عصرجهان؛ سیدمهدی اسعدی خوب پژوهشگر و دانشجوی دکترا_ کشور ایران به طور اعم و منطقه جنوب غربی ایران و بلاد خوزستان و کهگیلویه به طور اخص از قدیمی ترین مناطق سکونت انسان و پایه گذار تمدن های نخستین سلسله های مختلف در ادوار تاریخ بوده اند که اقوام گوناگون ایرانی و آریایی در این دیار سکنی گزیدند. یکی از مناطقی که همچنان ناشناخته باقی مانده است قلعه نادر واقع در شهرستان بهمئی از توابع استان کهگلویه و بویراحمد می باشد که البته از نظر سیاسی تا قبل از دهه 1340 در تقسیمات سیاسی تابع ایالت فارس بوده است. از نظرجغرافیایی از هر جهت محدود و محصور به شهرستان های استان خوزستان می باشد.
شاید با یک جستجوی ساده در گوگل به مشخصات کلی و تصاویر فراوان از قلعه نادر دست یابید که ما دنبال تکرار مکررات و بازگوئی توصیف ظاهری قلعه نادر نیستیم، بلکه دنبال چرائی ناشناخته بودن این مکان مهم باستانی بوده شاید بتوان چهره و نام و نشان این قلعه یا دژ را از دل کوه قله ی نادر بیرون کشید و دست در انبان تاریخ کرد و با ابزار علم و دستان توانمند محققان، به پستوی تاریخ رفت و نام و نشان واقعی این فرزند تاریخ را بازشناخت.
یکی از نکات جالب و شاید قابل تأمل این است که علی رغم بازدید و کاوش آثار تاریخی – باستانی این خطه توسط جهانگردان و سیاحان خارجی، اما قلعه نادر که در فاصله کمی از تنگ سروک واقع گردیده است، مورد توجه هیچ کاوشگر و محققی قرار نگرفته است.
از لایارد انگلیسی (1840 میلادی- 1219شمسی) که مدت زیادی در قلعه تل نزد محمدتقی خان بختیاری بوده است و به سرزمین کهگیلویه و بهبهان نیز سفر کرد تا بارون دوبد روسی در سال های 1840-1841 میلادی شخصا از تنگ سروک بازدید بعمل آورد و سیاحان دیگری چون چارلز نوئل انگلیسی (1917 میلادی- 1296شمسی) که به قلعه ممبی نزد حسین خان بهمئی رفته و از تنگ سروک، تنگ کپ، کوه سفید و کوه سیاه بازدید نموده است(سفرنامه بهمئی، ص80) و یکی از مأموران سیاسی انگلیس بنام آرنولد ویلسون که به خاک کهگیلویه و بهمئی سفر کرده و تا قلعه علیمردان خان طیبی در دیشموک پیش رفته است (سفرنامه ویلسون در جنوب غربی ایران، ص122). اما اکثر این سیاحان که در پوشش کاوشگر و محقق تاریخی به انجام مأموریت سیاسی و جاوسی مشغول بوده اند، اشارتی به قلعه نادر بهمئی نکرده اند که می توان با اطمینان گفت هیچکدام از سیاحان خارجی و مأموران سیاسی که اغلب از تنگ سروک تا قلعه علا و کوههای منگشت بازدید نموده اند از قلعه نادر دیدن نکردند.
تنها موردی که نگارنده این یادداشت پیدا کرده است اشاره کپتن نوئل یک افسر سیاسی انگلیس به قلعه ای بنام لیلان در بهمئی که مقر زمستانی حسین خان بهمئی بوده است که مکان دقیق و نام این قلعه، مبهم و ناشناخته می باشد (سفرنامه بهمئی، چارلز نوئل، ص80).
قلعه نادر و نادر شاه افشار از افسانه تا واقعیت
در ارتباط با شناخت آثار تاریخی، سیر تحول و تغیر نام یک مکان اهمیت بسزایی دارد، بنابراین نخست باید نام واقعی این قلعه را مورد واکاوی قرار داد. نادرشاه افشار که در قرن دوازدهم هجری می زیسته و نسبت قلعه ی نادر بهمئی به نادرشاه افشار (1100 -1160 هجری قمری) به گواهی تاریخ، محل اعتنا نیست و سندیت تاریخی ندارد. نادرشاه افشار در سال های 1140 تا 1146 هجری قمری برابر با 1106 تا 1112 شمسی دوبار به خوزستان و کهگلویه سفر کرد. بار اول از مسیر فارس و کهگلویه به خوزستان یعنی رامهرمز و شوشتر رفت. مرتبه ی دوم که نادرشاه در عراق درگیر جنگ با عثمانی ها بود، یکی از سرداران نادر بنام محمدخان بلوچ در کهگلویه و فارس شورش کرد، بنابراین نادرشاه پس از شکست عثمانی ها و کشته شدن توپال عثمان پاشا و اشغال و تصرف بغداد و کرکوک به خوزستان، کهگیلویه و فارس جهت سرکوب محمدخان بلوچ عزیمت نمود که سرانجام فتنه ی محمدخان بلوچ را درهم پیچید (احمد کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص 115-120). البته باید به این نکته هم اشاره کرد که برای دوره ای، برخی از ترک های ایل افشار ساکن کهگلویه و خوزستان بوده اند و قدرت را در دست داشته اند (احمد کسروی، ص57). مسیر اغلب لشکرکشی های حاکمان از اصفهان و لرستان به خوزستان و فارس معمولا جاده شوشتر، رامهرمز و بهبهان بوده است. بنابراین احتمالی که نادرشاه افشار با آن ساز و سپاه سنگین از مسیر قلعه نادر گذشته باشد، دور از انتظار می باشد.
سکونت نادرشاه افشار در قلعه ی نادر نیز غیرممکن می باشد، زیرا قلعه نادر یک دژ طبیعی کوچک بوده که ساخت و سازهایی محدود از سنگ و ساروج و گچ دارند که گنجایش یک لشکر چندهزار نفری را به دلیل فضای محدود، عدم دستری به آب و غذای کافی ندارد. این مکان بیشتر برای خوانین و حاکمان محلی یا کسانی که یاغی و تحت تعقیب بوده اند، مناسب می باشد، نه برای یک حاکم قدرتمند مانند نادرشاه افشار که در اوج قدرت بوده است و او را ناپلئون شرق لقب داده اند. ضمنا عشایر، روستائیان و افراد محلی علاقه ی خاصی به افسانه پردازی درباره شخصیت های تاریخی ملی و مذهبی دارند به طوری که بیش از صد نقطه در ایران را جای پای رخش رستم می دانند. لرها معتقد هستند آخور اسب رستم در منطقه ای در نزدیکی باغملک بوده است و رستم اسبش را به این درخت کمند می کرده است (لایارد، ص148). یا باور به مقبره عباس این ابن علی و جابر ابن عبدالله انصاری در منطقه سیروان (راولینسون، ص56) همچنین لرها ا عتقاد به پهلو نشستن کشتی نوح در منطقه چها نابالغان لرستان دارند( راولینسون، ص127) یا مقبره سلمان در مال امیر قلعه تل (لایارد، ص113). پس از این گونه باروها بین لرها و سایر اقوام ایرانی رایج است، پس نباید تعجب کرد اگر قلعه ی نادر را به نادرشاه افشار منتسب بدانند. در نتیجه فرضیه ی اینکه قلعه نادر بهمئی مربوط به نادرشاه افشار باشد، بسیار ضعیف و بدون قرائن و شواهد تاریخی می باشد، بنابراین باید فرضیه ای دیگر را مطرح نمود.
قلعه ی نادر یا ناظر؟
تغییر نام مکان ها در بین اقوام لر موضوعی بسیار رایج می باشد. همانطور که مینورسکی و هنری راولینسون به مطالعه ی آثار باستانی و ریشه ی نام های جغرافیایی مناطق لرنشین پرداخته اند، به این موضوع اشاره کرده اند که چطور در طول تاریخ، نام مکان و شهرها دچار تغییر گردیده است. بخصوص در بین لرها که به روایتی زبان آنان هم پارسی شکسته می باشد و به راحتی کلمات و تلفظ حروف را تغییر می دهند. مانند لب آب را لَو آو و چشمه ی آب گازاران در دامنه ی قلعه نادر را آو گازرون تلفظ می کنند. یا دژپل که به تدریج به دزفول یا ایذج به ایذه تغییر نام یافت. همچنین تغییر چیج به شیز کاملا حاکی از اختلافات گویشی است (مینورسکی، ص53). بنابراین احتمال تغییر نام مکان ها در گذر زمان و از زبانی به زبانی و زمانی به زمانی دیگر امری کاملا محتمل و عادی می باشد. اگر گمانه ی تغییر قلعه ی ناظر به نادر را بپذیریم شاید به دلیل موقعیت خاص و تسلط قلعه ناظر نسبت به محیط اطراف می باشد. موضوعی که می گویند بنام کلات النظیر در اسناد تاریخی آمده است، زیرا جدای از کوههای زاگرس، قلعه نادر تنها قلعه ای است که در دشت های کهگیلویه و خوزستان واقع گردیده است و قلعه ی نادر از این منظر، منحصر بفرد می باشد.
طبق روایاتی قلعه نادر (ناظر) پناهگاه برخی رهبران و حاکمان اسماعیلیان می باشد. اسماعیلیان گروهی از شیعیان بودند که از قرن سوم نخست در مصر سربرآوردند تا زمان حمله مغولان در اقلاع و دژهای کوهستانی دور از دسترس حکومت های مرکزی، پناه می گرفتند و روش مبارزه آنان بیشتر چریکی و مبتنی بر ترور و فرار و پناه گرفتن در دژهای کوهستانی دور از دسترس بوده است و احتمال می دهند که قلعه نادر بهمئی یکی از دژهای مربوط به دوره دودمان سلجوقیان در قرن پنجم و ششم هجری باشد که اسماعیلیان به رهبری حسن صباح به اوج قدرت خود رسیده بودند.
آنچه می تواند به حل این معما کمک کند، حصار ساخته شده در دامنه کوه قلعه نادر در مجاورت چشمه آب گازران در پایین کوه می باشد. این حصار با عرض بیش از 120 سانتی متر فقط از سنگ خالی ساخته شده و مساحتی بیش از 40 هزار مترمربع(بیش از 4 هکتار) دارد که وسط آن خالی و در کنار دیوارهای آن، اتاق های بدون سقف بهم چسبیده قرار دارند. افراد بومی به این حصار و نقطه، طویله نیز می گویند. طویله یا آغل مکانی برای نگهداری دام و احشام می باشد. باتوجه به اینکه مصالح گچ، آجر، ساروج و اتاق های گلی در این حصار یا طویله وجود ندارد، این فرضیه را تقویت می کند که حصار واقع شده در دامنه ی کوه برای نگهداری دام و احشام خوانین یا حکومت محلی و ساکن در قلعه بوده است. خود این حصار نیز موقعیت خاص و منحصربفردی دارد، زیرا از دو جهت به پرتگاه کوهستانی متصل و نوعی مانع طبیعی دارد و از یک جهت به چشمه آب گازران در فاصله ای حدود 70 متری منتهی می شود.
پایان: از آنجا که محققان و باستان شناسان از روش های مختلف مانند گنجینه، جواهرات و بقایای به جا مانده از آن دوره مانند سکه و مجسمه ها، نقره چات، سکه، سنگ نبشته ها، مصالح بکار گرفته شده، اسناد و منابع تاریخی موثق برای کشف یک اثر تاریخی بهره می گیرند و دژ قلعه نادر هنوز به طور علمی مورد کاوش قرار نگرفته است و از طرفی هم بارون دوبد روسی جاده سنگفرش تنگ سروک را مربوط به دوره شاهنشاهی اشکانیان (قرن سوم پیش از میلاد تا سال 225 بعد از میلاد بر ایران حکومت می کردند) می داند، بعید نیست که دژ قلعه ی نادر و حصار (طویله) مشرف چشمه ی آب گازران مربوط به دوره ی پیش از اسماعیلیان در دوره سلجوقیان (قرن پتجم و ششم هجری) باشد. شاید هم اسماعیلیان در دژ قلعه نادر سکنی گزیده و پناه گرفته اند، اما نمی توان با سندیت و مدرک تاریخی، اسماعیلیان را اولین ساکنان دژ قلعه نادر دانست. آنچه مسلم است و به روش شفاهی و سینه به سینه از دو نسل پیش به ما رسیده است این است که حسین خان بهمئی بین سال های 1305 الی 13010 شمسی (سال دقیق مشخص نیست) از دست رضاه شاه به قلعه نادر متواری و پناه برد و آخرین شخصی بود که در این قلعه ی تاریخی و طبیعی بسر برده است. امید است که این یادداشت، آغازی بر راه ورود محققان توانمند برای بررسی و کاوش این منطقه تاریخی باشد و عجیب و اغراق نیست اگر احتمال دهیم یک تمدن ناشناخته در این دژ پنهان مانده باشد، همانطور که منطقه تاریخی و باستانی آشور و نینوا در قرن نوزدهم توسط یک افسر انگلیسی بنام لایارد کشف گردید. همچنین شهر سوسن در نزدیکی شهر شوش توسط هنری راولینسون.
مشخصات قلعه نادر بهمئی:
موقعیت: فاصله 10 کیلومتری از شهر لیکک.
ارتفاع از سطح دریا: 1150 متر
مکان ها و آثار: آغل دام، زندان، حوض آب، برج مراقبت و نگهبانی، اتاق های گلی و گچی، ساروج، گل نرگس در بلندترین نقطه، جو خودرو، یک گورآب یا برکه کنده شده در زمین در 200 متر پایین تر از قلعه(شمال غربی قلعه)، تعدادی قبر در نزدیکی گورآب. درختان بادام کوهی، پسته کوهی یا بن، کلخنگ، انجیر کوهی و کنار.
چشمه آب گازران در دامنه ی شمالی قلعه.
حصار یا طویله در مجاورت یا مشرف به چشمه ی آب گازران. قسمت شمال چشمه در ارتفاع 50 متری چشمه قرار دارد.
منابع:
1. هنری راولینسون، 1833 میلادی (1212شمسی)، گذر از ذهاب به خوزستان، ترجمه سکندر امان الهی بهاروند.
2. سر اوستین هنری لایارد، 1840 میلادی (1219 شمسی)، سفرنامه لایارد یا ماجراهای اولیه در ایران، ترجمه مهراب امیری.
3. بارون دوبد، 1841 میلادی (1220شمسی) ، سفرناممه لرستان و خوزستان، ترجمه محمدحسین آریا.
4. آرنولد ویلسون، 1914 (1293شمسی)، سفرنامه ویلسون در جنوب غربی ایران، ترجمه علی محمد ساکی.
5. چارلز نوئل، 1917 میلادی (1296شمسی)، سفرنامه بهمئی، ترجمه کاوه بیات.
6. سردار اسعدبختیاری.1295 شمسی.تاریخ کامل ایل بختیاری.
7. احمد کسروی، 1305، تاریخ پانصد ساله خوزستان.
8.. نادرشاه افشار، هارولد لمب، ترجمه صادق رضازاده شفق.
9. نام های جغرافیایی و ریشه های تاریخی آن ها در آتروپن (ماد)، ولادمیر مینورسکی، ترجمه رقیه بهزادی.
10. ایلات و عشایر ایران، جواد صفی نژآد.