مرد فقیر گفت:«به جایی که نه خوردنی هست،نه پوشیدنی ،نه هیزم،نه نان،نه زر و سیم و نه بوریا و نه گلیم.»
پایگاه خبری عصرجهان؛محمد شریفی-مولانا شیخ عبید زاکانی، حکایت نماید: [که] "جنازه ای را از کوچه ای می بردند. فقیری با پسرش ایستاده بود و تماشا می کرد.پسر از پدر پرسید :
«پدرجان، این مرد را به کجا می برند؟»
مرد فقیر گفت:«به جایی که نه خوردنی هست،نه پوشیدنی ،نه هیزم،نه نان،نه زر و سیم و نه بوریا و نه گلیم.»
پسر گفت:«پس او را به خانه ما می برند"

ایضاً از مولانا شیخ مسعود کنعانی پرسیدند، برهوت کجاست؟
شیخ گفت: برهوت آنجاست، که از آسمانش بجای باران، ریزگرد، خاک سرخ، نفت سیاه،شیر گنجشک و جان آدمیزاد می بارد،زمینش سراب است،اگر چند قطره باران پیاپی در آن ببارد، صدها جدول از فضولات از دل آن بجوشد،
گفتند، یا شیخ؟ در آن برهوت آیا از سبزه و چمن هم خبری هست؟
گفت: از دار و درخت و سبزه و چمن و دَمَن و گیاه و نبات و امثالهم نپرسید که سلطان البلد ،آن را از حیز انتفاع ساقط کرده است۔
کودکی که حرف های شیخ را شنیده بود، گفت: فکر کنم آنجا اهواز است۔
نکته اول:برای توسعه ی فضای سبز مطالبه گری کنیم
نکته دوم: آقای استاندار، صنایع را مکلف به توسعه ی فضای سبز کنید۔